ترجمه مقاله مدیریت دانش در شرکت های چندملیتی
3. روشها
برای نشان دادن طرحهای پیشنهادی در متن فوق و به دست آوردن اطلاعات چند وجهی در مورد اشتراکگذاری دانش و مدیریت آن؛ در ابتدا نظریههای کارمندانی که در بخش خدمات توسعه نرمافزار مشتری مشغول به کار هستند و کسانی که به عنوان مدیران صفی[1] و منابع انسانی[2] در شرکتهای [3]S&IT کار میکنند؛ مورد بررسی قرار میگیرد. این شرکتها را بدین علت برای مطالعه انتخاب کردیم که بسیار دانش محورند و معمولا وابستگی متقابلی بین منابع سرمایه دانش ذکر شده در متن فوق وجود دارد که یکی از ویژگیهای بارز این نوع شرکتهاست (اجلر؛ پول فلت؛ سزرنیاوسکا؛ 2011؛ مورابیتو و همکاران؛ 2017). فعالیتهایی که در شرکتهای S&IT انجام میشود؛ معمولا مبتنی بر دیجیتالسازی دانش است؛ بنابراین بستر اصلی را برای تحقیقات ما فراهم میکنند. مدارک تجربی به دست آمده نشان میدهند که سیستم R&R (سیستم شناخت و پاداش)[4] به واسطه نقشهای ایجاد شده به وسیله کارمندان دانش محور در این نوع شرکتها؛ بر انگیزه؛ رفتار و تعهد آنها تاثیر میگذارد (لازاریک و رایبوت؛ 2014).
شرکتهای S&IT چند ملیتی برای مطالعه در تحقیقات ما در اولویت قرار دارند زیرا در مدیریت دانش[5] پیشرو هستند و به عنوان بردارهای توسعه کاربردی عمل میکنند. شرکتهایی که دارای سطح بالایی از سرمایه سازمانی بودند؛ نیز مد نظر قرار گرفتند. برای مثال؛ شرکتهای فهرستبندی شده در مطالعه ما؛ جز شرکتهای فناوری اطلاعات و دارای برند معتبری بودند؛ از آن جمله میتوان به MAKE (بنیاد جهانی سازمان دانشی برتر)[6] اشاره کرد. اعتبار آنها بیشتر در زمینه مدیریت منابع انسانی و خطمشیهای استخدام بر اساس برخی از نظرات کارمندان داخلی سازمان است (کارفرمایان برتر و رزومه آنها در سایت Glassdoor). مطالعات انجام شده نشان میدهند که شرکتهای بزرگ در تطبیق پاداش با اشتراکگذاری دانش با چالشهای عمدهای روبرو میشوند (فلین و همکاران؛ 2009)؛ بنابراین آنها با چالش و تنشهایی دست و پنجه نرم میکنند که باید مورد بررسی قرار گیرد.
تماس موفقی با نمایندگان منابع انسانی دو شرکت برقرار شد؛ با تداوم این تماسها؛ شرکتهای آمریکایی و بریتانیایی نیز در تحقیقات ما شرکت کردند. دسترسی به شرکتهای بیشتر ادامه یافت اما این کار چندان هم آسان نبود. با وجود این، میتوان اطلاعات چند بُعدی را از طریق استفاده از روش و دادههای ترکیبی به دست آورد که روند مثلثسازی را تسهیل مینماید و موجب افزایش اعتبار یافتهها میشود.
3.1. جمعآوری و تجزیه و تحلیل دادهها
بیشتر مقالههای مربوط به مدیریت دانش بر برتری تبادل دانش داخلی تاکید مینمایند (آلبرس و همکاران؛ 2014؛ هیسلوپ؛ 2013). با توجه به این مسئله باید خاطرنشان ساخت که در تحقیقات ما یک استثنا نیز وجود دارد و آن به اشتراکگذاری دانش شرکتکنندگان با مشتریان خارجی است.
دادهها با استفاده از مصاحبه و روش نظرسنجی آنلاین با یکدیگر مقایسه شدند. برای جمعآوری دادههای اولیه بر روی شرکتکنندهها تمرکز شد زیرا آنها با موقعیتی که دارند؛ میتوانند اطلاعات معتبری را در مورد خطوط پرسش و پاسخ بررسی شده از طریق مطالعه فراهم نمایند (رابین و رابین؛ 2012؛ ساندرس؛ 2012).
نمایندگان منابع انسانی به واسطه اینکه وظیفه حمایت از هدفهای اشتراکگذاری دانش شرکت را بر عهده دارند؛ در ابتدا مورد مصاحبه قرار گرفتند. از راهنمای نیمه ساختاری نه تنها برای قالببندی مصاحبهها در راستای موضوع تحقیق استفاده میشود بلکه به شرکت کنندگان اجازه میدهد که نظرهای خود را به راحتی بیان کنند؛ درنتیجه؛ میزان انعطافپذیری برای بررسی سطوح مختلفی از اشتیاق و علاقه جدید در حسابهای کاربری شرکتکنندگان افزایش خواهد یافت (آلوِسون و آشکروفت؛ 2012). سئوالهای آنها معمولا مربوط به خطمشی و اقدامات مدیریت منابع انسانی در محیط کاری برای حمایت از اشتراکگذاری دانش است به همراه تنش و چالشهایی که با آن روبرو میشوند.
برای به دست آوردن اطلاعات چند وجهی؛ توسعه دهندگان نرمافزاری که در ارائه خدمات دانش محور برای مشتریان فعالیت میکنند و همچنین کسانی که دارای پست مدیریت صفی هستند؛ به صورت جداگانه در هرکدام از شرکتها مورد مصاحبه قرار گرفتند (جدول 1 را مشاهده کنید). در مرحله بعدی ما از یک برنامه زمانبندی مصاحبه نیمه ساختاری استفاده کردیم که برطبق نقش شرکتکننده تنظیم گردید. از توسعهدهندگان نرمافزاری بیشتر سئوالات مربوط به نظریه و تجربیات آنها در اشتراکگذاری دانش با طرفهای داخلی و خارجی و هرگونه شناخت و پاداش در این زمینه پرسیده شد در حالیکه سئوالات مدیران صفی در زمینه مدیریت دانش و چالشهایی بود که در سیستم شناخت و پاداش اشتراکگذاری دانش با آن روبرو میشدند.
دادههای مربوط به مصاحبه بر طبق اهداف تحقیق و با استفاده از روش مبتنی بر الگو کدگذاری شدند (کینگ؛ 2012). در ادامه یک چهارچوب اولیه نیز در نظر گرفته شد که در آن از کدهای قیاسی مانند دانش سطح میکرو و میانی؛ اشتراکگذاری دانش؛ مداخلههای مدیریت منابع انسانی به همراه زیرمجموعههای مناسب از جمله منابع و شکلهای شناخت/ پاداش؛ تنش و چالشها استفاده می شود. در مرحله بعد؛ کدگذاری برای افزایش اعتبار و قابلیت اطمینان ارزیاب میانی مورد بررسی قرار گرفت.
برای بررسی بیشتر اعتبار و قابلیت اطمینان طرحهای پیشنهادی؛ یک ارزیابی و نظرسنجی آنلاین برای دستیابی به نظریه و تجربههای نمونه بزرگی از توسعهدهندهها انجام شد. قبل از جمعآوری؛ انتشار اطلاعات و ارجاع آن از طریق هایپرلینک موجود در سایت؛ نحوه ساخت نظرسنجی مورد بررسی و آزمایش قرار گرفت. با توجه به دادههای جمعآوری شده؛ الگو و روابط افراد نسبت به درک و کسب تجربه از اشتراکگذاری دانش و شناخت/ پاداش بررسی گردید. حدود 431 نفر در این نظرسنجی شرکت کردند که از میان آنها فقط 388 نفر پرسشنامه را تکمیل نمودند. حدود 64.5% آنها مرد؛ 90 درصد دارای تحصیلات بالا و 83.5% آنها دارای کار تمام وقت بودند.
تجزیه و تحلیل نظرسنجی سطح خوبی از قابلیت اطمینان و امتیاز آلفای کرونباخ 0.82 که تا دو رقم اعشار گرد شده بود را نشان میدهد. الگو و روابط موجود در دادهها با استفاده از آزمونهای مربع کای یا خی دو پیرسون بررسی شد. درنتیجه؛ سطح مهم p≤0.0.5 قابل قبول اعلام گردید. میزان تاثیر با استفاده از ضریب «وی کرامر» ارزیابی شد و اندازههای بزرگ، متوسط و کوچک مناسب تشخیص داده شدند (کوهن؛ 1988؛ همانطور که در مقاله گراوِتِر و والنائو؛ 2013؛ صفحه 615 نشان داده شده است). نتایج به دست آمده با استفاده از تجزیه و تحلیل دادههای کیفی مقایسه شدند تا از این طریق مثلثسازی و مفهومسازی درونی الگوها به راحتی انجام شود (کرسوِل؛ 2014). یافتهها در متن زیر توضیح داده میشوند.
4. یافتهها
در این بخش از مقاله بر روی طرح پیشنهادی و زیرمجموعهای از تجزیه و تحلیلهای انجام شده بر روی دادهها تمرکز میشود. الگوها و جریان تغییرپذیری موجود در دادهها تا حد امکان شناسایی شدند.
4.1. اشتراکگذاری دانش و مدیریت منابع انسانی: تنشها و سیگنالهای مغایر
اشتراکگذاری دانش یکی از ویژگیهای مهم هرکدام از راهبردهای شرکتها به منظور افزایش موفقیت رقابتی و ارتقاء ارزش و فرهنگ در سطح میانی سازمان با توجه به حسابهای کاربری شرکتکنندههای مدیریت منابع انسانی و صفی است. درجه و ماهیت تاکید بر فرایند اشتراکگذاری دانش بستگی به توسعهدهندگان دو شرکتی دارد که ما با آنها مصاحبه کردیم و علت آن وجود مزایا؛ روابط متقابل؛ نیاز به تداوم یادگیری و افزایش دانش به عنوان بخشی از شغل توسعه دهندگان است. با توجه به نظرات به دست آمده از شرکتکنندگان منابع انسانی هرکدام از شرکتها؛ توجه به سلایق و قوانین خدمترسانی به طراحی برای مداخلات مدیریت دانش منابع انسانی شرکت کمک میکند.
برای مثال؛ عملکرد متقابل از طریق طراحی شغل و ارزیابی عملکرد و همچنین تعریف شایستگی؛ تعهد و قابلیت پاسخگویی به اشتراک گذاری دانش تشویق میشود. اعضای شرکت با شش تا ده تعهد و قابلیت پاسخگویی مدیران صفی(LM) خود موافق هستند. برخی از این پارامترها مربوط به واحد کسب و کار و زمان صرف شده در پروژههای زمانی قابل محاسبه است، با این وجود؛ اکثر اعضاء شرکت دانش خود را به اشتراک میگذارند. با این وجود؛ ممکن است این امر به تعیین مرز و حدود فعالیتهای فوق کمک نماید.
این مرزها به وسیله هدفهای کاربردپذیری تقویت میشوند و مقدار این تقویتسازی برای بیشتر کارکنان زیر 100 درصد است (67% برای شرکت 1 و 70% برای شرکت 2). معمولا در پشت پارامترهای کاری؛ هدفهای متعددی وجود دارد. این پارامترها عبارتند از: سیگنالدهی ارزش با توجه به اشتراکگذاری دانش؛ تنظیم زمان جانبی برای اعضاء سازمانی که درگیر این فعالیت هستند و به صورت مفهومی شرایطی را برای اهداف فوق به وجود میآورد که تعادل بین فعالیتهای اعضاء شرکت و اثر آنها بر روی روابط زندگی کاری را تحت تاثیر قرار میدهد. هرچند؛ تمرکز بر روی چنین دستهبندیهای سخت میتواند مشکلساز باشد زیرا باعث ایجاد پیام و سلایق متفاوت بین طرفهای شرکت میشود. در متن زیر نمونهای از نقل قولهای دو توسعهدهنده را مشاهده میکنید:
«علاوه بر عوامل انگیزشی/ تشویقی مبتنی بر تعهد؛ عوامل انگیزشی/ تشویقی مبتنی بر کاربردپذیری نیز وجود دارد. ما مجهز به شتابدهنده هستیم؛ بنابراین اگر شما بیش از 67% کار کنید؛ پاداش شما نیز افزایش مییابد..... بنابراین؛ این احتمال وجود دارد که به کاربردپذیری 100 درصد دست یابید.... وظیفه مدیر آن است که فعالیت کارکنان فوق را متوقف نماید زیرا ممکن است به خود آسیب بزنند.... البته میزان فعالیت آنها به وسیله سیستم پاداش کنترل میشود... من سرعت این سیستم را کاهش خواهم داد (توسعه دهنده شرکت 1)».
«ما دارای هدفهای کاربردپذیری هستیم اما اگر شما همین الان به هدف خود برسید؛ به قول معروف ضرر نمیکنید (توسعه دهنده شرکت 2)».
همراه با طراحی شغل و تعهدهای عملکرد؛ واحدهای مدیریت منابع انسانی در هرکدام از شرکتها؛ دامنه وسیعی از فعالیتهای مدیریت دانش را به کمک مدیران مسئول هدایت فعالیتهای خاص درون کسب و کارها انجام میدهند. همانطور که انتظار میرود؛ دادههای مصاحبه نشان میدهند که دانش ضمنی ارزشمند در ابتدا از طریق تبادلهای میان فردی و به صورت غیررسمی گسترش مییابد. این نوع تبادلهای بسیار قدرتمند از طریق طیف وسیعی از کانالها که بیشتر واحدهای منابع انسانی در تسهیل و ترویج آنها نقش دارند؛ تشویق میشوند. هرچند؛ شرکت کنندگان منابع انسانی؛ تنشهای رقابتی را بین اشتراکگذاری دانش و سایر فشارهای زمانی/ هدف نشان میدهند. برای مثال؛ در شرکت شماره 2؛ نمایندگان منابع انسانی به دنبال ارتباط با مدیران در سطوح مختلف برای متقاعد کردن آنها جهت ایجاد شیارهای زمانی و تمرکز بر روی توسعه ایدههای جدید هستند اما درک این هدف از نظر سیاسی و مدیریتی وقتگیر است؛ درنتیجه؛ پیشرفت اندکی در این هدف مشاهده میشود.
دانش ضمنی قابل تفکیک که ممکن است دیجیتالسازی شود؛ اغلب در منابعی مانند ویکیهای داخلی و پایگاههای دادهای ذخیره میشود. این منابع در سطوح مختلف به وسیله اعضاء شرکت مورد استفاده قرار میگیرند؛ آنها به جای مستندسازی رسمی رویکرد و راهحلهای خود؛ به فکر استخراج دانش هستند. هرکدام از گروههای شرکت کننده بر روی برطرف کردن تنشها با توجه به دانش ورودی و سطح عدم علاقه به فعالیت در اینگونه منابع اجتمایی تمرکز مینمایند. این فرایند را میتوان تا اندازهای به عامل مشترک اولویت روابط بین فشارهای زمان ارسال صورتحساب؛ درخواست تجدید نظر برای سیستمهای موجود در محل؛ حل مشکل و گرایش خلاق این نوع کارکنان نسبت داد.
«ثبت اطلاعات در مکانهای مناسب تا حدودی مشکل است.... این فرایند بیشتر در مصاحبههای پایان خدمت دیده میشود. (مدیریت منابع انسانی؛ شرکت 1)».
«من فکر می کنم انجام این کار بیهوده و دوباره کاری است.... پیدا کردن یک چیز در زمان مناسب مشکل است.... این کار برای من یک سرگرمی است.... من به خوبی نمیدانم که آیا این ویژگی مخصوص برخی از مهارتهای فناوری اطلاعات است؛ مانند معمارها که دوست دارند فقط چیزی را خلق کنند. بنابراین؛ وادار کردن افراد برای استفاده از یک چهارچوب... میتواند تا حدودی خسته کننده باشد (مدیریت منابع انسانی؛ شرکت 2)».
دانش و اطلاعات ارزشمند اضافه شده به این منابع با استفاده از فهرستهای توزیع ایمیل؛ ابزارهای رسانه اجتماعی؛ سمینارهای آنلاین و پادکستها یا فایلهای صوتی و تصویری دیجیتال منتشر میشوند. اینگونه منابع دانش برای دسترسی به رهبری فکر یا توانایی درک در شرکتها در نظر گرفته شدهاند. هرچند؛ توزیع ایمیل- اگرچه خود اشتراکی و تا اندازهای هدفگیری شده است- به افزایش ظرفیت اطلاعات کمک میکند؛ درنتیجه؛ تاثیر اینگونه تلاشهای اشتراکگذاری دانش کاهش مییابد. از دیدگاه هرگروه از شرکتکنندگان؛ این فرایند به علت وجود فشار زمانی و تنش میان رویکرد تعمیم یافته (گروهی) و هدفگیری شده (میکرو بنیادین) و انتشار دانش اتفاق میافتد.
«برخی از افراد تنبل هستند و از این روش به شکل واقعی خود استفاده نمیکنند؛ درنتیجه؛ نمیتوانند تمامی ایمیلهای ارسال شده را مشاهده کنند و اغلب به ایمیلهای تصادفی تبدیل میشوند که باعث از دست رفتن فرصتها خواهد شد (مدیر صفی؛ شرکت 1)».
برای نشان دادن این نوع مشکل؛ شرکت شماره 2 یک گروه ارتباطی کوچک را برای ایجاد تعادل بین دانش کارکنان و سازمان ایجاد کرد که این امر موجب نشان دادن تاثیرات حاصله از نزدیک خواهد شد. علاوه برآن؛ واحد مدیریت منابع انسانی به دنبال برطرف کردن موانع ارتباطات داخلی به وسیله تاثیر بر کارهای معمولی و مرزهای شرکت و همچنین استفاده از حسابهای کاربری شخصی فیسبوک برای ارتباط با کارکنان است. این فرایند بر اساس محتوای پیامهایی صورت میگیرد که کارکنان پستهای دوستان و همکاران خود را در محیط کار یا خارج از آن مشاهده میکنند.
«یک صفحه فیسبوک را راهاندازی کردیم که به ما امکان اشتراکگذاری ایدهها و آپدیتها را بر روی پروژههای کلیدی میدهد. البته این صفحه غیررسمی است و راهحلهای دسترسی به همکاران را فراهم میکند. فکر میکنم این همان چیزی است که به دنبال آن بودیم زیرا به فیسبوک متصل میشود. چگونه شما میتوانید با استفاده از کاربران موانع موجود را از سر راه بردارید و آزادانه مطالب را به اشتراک بگذارید؟ (مدیریت منابع انسانی؛ شرکت 2)».
یکی از دلایلی که باعث میشود توسعه دهندگان خود را درگیر منابع دانش شرکت نکنند؛ نگرانی از سوء برداشت همکاران و مدیران از دادههای ورودی است زیرا ممکن است بر درک کیفیت و عمق دانش شرکت تاثیر بگذارند. نتایج به دست آمده از شرکتکنندگان نشان میدهد که آنها دانش خود را از طریق ارتباطات میان فردی به اشتراک میگذارند به جای اینکه آن را در یک پایگاه دادهای ثبت نمایند. با وجود این؛ آنها مطمئن نبودند که فعالیت با ارزشی را انجام میدهند. برای برطرف کردن چنین مشکلی؛ شرکت شماره 1 اقداماتی را در نظر گرفته که به ترکیب تبادل ضمنی با دانش صریح و شفافسازی شده کمک میکند. برای مثال؛ جوامع بر روی پایگاههای دادهای؛ توسعه کاربرد وب؛ یکپارچهسازی سیستمها؛ فناوریها و تجربههای کاربران تمرکز مینمایند. اینگونه جوامع معمولا به صورت مجازی و به شکل رودررو بر یکدیگر تاثیر متقابل میگذارند. آنها نقش مهمی را در حمایت از اعتماد میان فردی و تبادل دانش ضمنی برای مثال؛ از طریق سازمان رویدادهای اجتماعی ایفا مینمایند.
اعتماد و احترام به تدریج به وجود میآیند. اگر قرار باشد تمامی موارد از طریق پایگاه دادهای به وجود بیاید؛ نباید منتظر باشیم که زود اتفاق بیافتد زیرا تحقق چنین مواردی به زمان زیادی نیاز دارد. در چنینی شرایطی میتوانید از نوشیدنیهایی مانند قهوه استفاده کنید و به گپ و گفتگوی خود ادامه دهید و درعین حال به همدیگر کمک کنید (مدیر صفی؛ شرکت شماره 1)».
چنین رویدادهایی اغلب در خارج از زمان کاری سازماندهی میشوند. درنتیجه باعث افزایش فشارهایی میشود که افراد برای ایجاد تعادل در زندگی کاری با آنها روبرو میشوند و به دلیل مشغولیت کاری که دارند کمتر به سمت چنین رویدادهایی میروند.
از دیدگاه مدیریت؛ انجام این نوع اقدامات برای برطرف کردن موانع سلسله مراتبی صورت میگیرد که بر سر راه اشتراکگذاری دانش قرار دارد. هرچند؛ تا زمانی که آنها به فکر شبیهسازی ساختار رسمی شرکت؛ وضعیت سلسله مراتبی و روابط نیستند؛ گروهبندی تحت تاثیر این عوامل قرار خواهند گرفت.
«بدیهی است که سازمانها سلسله مراتبی هستند ولی نوع جوامع جهانی فرق میکند. با وجود چنین جوامعی میتوان شاهد ایجاد سازمانهای ماتریسی به جای سلسله مراتبی بود. همکارانی که به این نوع سازمانها تعلق دارند نمیتوانند بر شما تسلط داشته باشند. آنها رئیس شما نیستند... نمیتوانند به شما بگویند که چه کاری را انجام دهید. آنها مجبورند از ارز استفاده کنند و مسلما چنین فرایندی بر محیط اطراف تاثیر میگذارد (مدیر صفی؛ شرکت شماره 1)».
دادههای مربوط به نظرسنجی بیشتر بر روی اهمیت ارزش منابع مختلف دانش داخلی و خارجی در دسترس توسعهدهندهها تمرکز مینمایند. از میان پاسخ دهندههای نظرسنجی؛ 95 درصد بر مهم بودن یا بسیار مهم بودن دانش شخصی خود تاکید داشتند و امتیاز آن نیز بیشتر از سایر منابع دانش ذکر شده بود ( همکاران؛ مدیران؛ مشتریان و پایگاه دادهای). اهمیت نسبی دانش فردی نسبت به سایر منابع بر اساس پاسخ توسعهدهندهها؛ مهم تشخیص داده شد (p≤0.05 همراه با تاثیر زیاد بر روی هرکدام از موارد). تعجبی نخواهد داشت اگر بگوییم این فرایند به علت دیدگاه پاسخ دهندهها و نیاز به دانش در پروژههای کاری آنها اتفاق میافتد.
زمانیکه دیدگاههای پاسخدهندهها با همکاران؛ مدیران و پایگاههای دادهای شرکت مقایسه میشود؛ دانش کاربران در پایین رده رتبهبندی قرار میگیرد (p≤0.05 همراه با بیشترین تاثیر در هرکدام از موارد). دادههای به دست آمده از مصاحبه نشان میدهند که دانش مشتری برای به دست آوردن اطلاعات در مورد چالشهایی که با آن روبرو میشوند و همچنین دامنه ارائه خدمات اضافی به آنها سودمند است. مقداری از این دانش را میتوان برای بررسی سایر مشتریان و کاربران به کار برد اما این فرایند به زمینهسازی و شرایط محیطی مناسب نیاز دارد. دانش همکاران به عنوان ابزاری برای دسترسی به دانش فردی؛ سرمایه؛ خطمشی و سیستمهای سازمانی به کار میرود. گاهیاوقات از دانش مدیر برای موارد مشابه استفاده میشود و فقط بخشی از این دانش مستقیما با محیط و پروژه کاری آنها ارتباط دارد. در مصاحبه زیر بر روی این نکته به خوبی تاکید میشود:
«من بر روی بخشهای عمده این پروژه کار میکنم و دانشی که مدیر بخش ما دارد مربوط به بودجهبندی؛ برنامهریزی در مورد منابع و غیره است که هرکدام در زمان و موقعیت خود مورد استفاده قرار میگیرند اما در پایان روز مستقیما از این دانش استفاده نمیشود؛ به عبارت دیگر در سایر امور زندگی وی؛ این دانش کارایی ندارد (توسعه دهنده؛ شرکت شماره 2)».
دادههای به دست آمده از مصاحبه؛ نگرانیهای رهبران و مدیران شرکت را در مورد مالکیت دانش با توجه به وابستگی آنها به افراد خاصی که دارای مهارت و دانش کلیدی برای انجام فعالیتهای خاص هستند؛ نشان میدهند. هرچند؛ حسابهای کاربری آنها با توجه به نظرشان در مالکیت فردی و اجتماعی دانش؛ تنش و نگرانی را به تصویر میکشد.
«اشتراکگذاری دانش بخشی از فرهنگ شرکت ماست.... درحقیقت یکی از ارزشهای شرکت ما محسوب میشود و برای حفظ و نگهداری آن به سختی تلاش میکنیم.... در شرکت ما تا اندازهای به سیستم شناخت و دادن پاداش توجه میشود.... و هرکسی که چیزی را تولید میکند مثل فرزند خود به آن نگاه میکند (مدیریت منابع انسانی؛ شرکت شماره 2)».
دادههای به دست آمده از نظرسنجی نشان میدهند که 50 درصد از پاسخدهندهها از انتشار دانش خود خودداری میکردند و به این نکته اشاره میکند که گرایش آنها به سمت سیستم شناخت و پاداش ممکن است اشتراکگذاری دانش و تحقق معیار نظر مبتنی بر دانش (KBV)[7] را با محدودیت مواجه سازد. دادههای مصاحبه نشان میدهند که گرایش به سمت عدم انتشار دانش بر درک ارزش دانش در زمان خاص؛ ماهیت خاص کاری که انجام میدهند؛ بلندپروازی شغلی و دیدگاه فردی آنها تاثیر میگذارد.
«شما با افرادی روبرو میشوید که از انتشار دانش خود جلوگیری میکنند. دانش شبیه قدرت است. فکر میکنم این فرایند زمانی اتفاق میافتد که افراد به عنوان موضوع خاص دیده میشوند. آنها همیشه برای پروژههای خاص دعوت میگردند زیرا دارای دانش خاصی هستند.... آنچه که معمولا برای این افراد اتفاق میافتد آن است که فکر میکنند شغل خوبی دارند درحالیکه رتبه آنها در هرسال متوسط است و این مشکلی است که همواره با آن دست و پنجه نرم میکنند زیرا به شدت دانش محور هستند. مدیران واقعی باید به آنها در درک این مطلب کمک کنند که رفتارشان مناسب کسب و کار نیست و انتشار دانش امری حیاتی است. اگر این کار را انجام ندهید، پیشرفت چندانی در شرکت نصیب شما نمیشود (توسعهدهنده؛ شرکت 1).
علیرغم نیاز به اشتراک دانش برای پیشرفت در درون شرکت؛ توسعه دهندگان نرمافزار معتقد هستند که آنها هنوز از انتشار عناصر دانش به سمت رقبای شرکت و سیستمهایی که به نوعی با آن درگیر هستند؛ جلوگیری مینمایند و این امر برای حفظ یک مزیت یا جلوگیری از یک ایجاد ضعف در تواناییهایشان صورت میگیرد. بنابراین؛ یافتهها از این طرح پیشنهادی حمایت میکنند که تنش میان نظریههای اجتماعی و میکروبنیادی دانش بر استفاده از تبادل دانش و مداخلات مدیریت منابع انسانی سطح میانی تاثیر میگذارد (P1). اشتراکگذاری دانش جزئی بدون تطبیق سیستم شناخت/ پاداش با تنش و چالشهای شناسایی شده در این بخش از مقاله اجتنابناپذیر است. درحالیکه افزایش حجم دانش سازمانی صریح موجب توسعه مزیتهای سازمانی میشود؛ یافتههای ما نشان میدهند که بیشتر این دانش فاقد ارتباط میکرو سطح است و ارزش مالی خود را ار دست میدهد. درنتیجه؛ لازم است که کارمندان را برای افشاء دانش ضمنی که ممکن است برای شرکت و اعضای آن با ارزش باشد؛ تشویق کنیم؛ این کار معمولا از طریق برآوردن نیازهای مشتریان و افزایش مزیت رقابتی پایدار به وسیله نظر مبتنی بر دانش حاصل میشود. علاوه برآن؛ باید از دیجیتالسازی بیش از حد خودداری کرد و بین تشویق رسمی و غیر رسمی تبادل دانش تعادل برقرار نمود.
4.2. استفاده از سیستم شناخت/ پاداش داخلی و خارجی برای اشتراکگذاری دانش
دادههای مطالعه نشان میدهند که سیستم شناخت/ پاداش نقش مهمی را در پرورش رفتارهای اشتراکگذاری دانش و درجهای ایفا میکند که بر اساس آن افراد درگیر تبادلهای میان فردی و ایدههای مربوط به مدیریت دانش میشوند. این فرایند صرفا محدود به بررسی عملکرد نمیگردد زیرا سیستم شناخت/ پاداش دارای شکلهای مختلفی است و از طریق منابع داخلی و خارجی تغذیه میشود.
شناخت رسمی و غیررسمی اشتراکگذاری دانش در هرکدام از شرکتها برای حمایت از فعالیت در این زمینه تشویق میشود. شناخت رسمی رفتار اشتراکگذاری دانش در سازمان به وسیله مدیران معمولا از طریق پاداش و ارزیابی عملکرد تقویت میگردد. برای مثال؛ شناخت غیررسمی از طریق تعریف و تمجید شفاهی؛ بازخورد و کوچینگ صورت میگیرد. هرچند؛ مدیران تنها منبع این نوع از شناخت و پذیرش هستند. همکاران شناخت و پذیرش غیررسمی را از طریق بازخورد میان فردی و شناخت رسمی را به وسیله مکانیزمهایی مانند پاداش و ابزارهای آنلاین انجام میدهند. نمونهای از کاربرد این نوع ابزارها را برای فرایند شناخت و پذیرش دانش در مصاحبه زیر مشاهده میکنید:
«ما یک بستر رسانه اجتماعی را در اینترانت برای کارمندان راهاندازی کردیم تا بتوانند در مورد محیطی که کار میکنند، مطالبی را پست نمایند؛ بازخورد همکاران خود را مشاهده کنند و در انتها تشکر خود را بیان نمایند (مدیریت منابع انسانی؛ شرکت شماره 2)».
شناخت رسمی خارجی اشتراکگذاری دانش از طریق ترکیب دو شناخت رسمی و غیررسمی کشف شده از طریق بازخورد مشتری با مدیران و توسعهدهندهها گسترش مییابد (جدول 2 را مشاهده کنید).
معمولا منابع بر فقدان شناخت تاثیر میگذارند و نظریههای همکاران به خوبی این مطلب را نشان میدهد. داشتن شناخت اندک از مدیران و مشتریان به واسطه عدم آگاهی پاسخ دهندهها از دیدگاه آنها؛ ناتوانی یا عدم تمایل مدیران برای شناسایی نقشهای مختلف تمامی کارکنان اتفاق میافتد. این فرایند باید در تحقیقات آینده مورد بررسی بیشتر قرار گیرد.
بیشتر پاسخدهندههای نظرسنجی معتقدند که آنها از شناختی که از مشتریان (66%)؛ همکاران (69%) و مدیران (62%) به دست آوردند؛ راضی هستند یا رضایت کامل دارند. تعداد کمی نیز از شناختی که از مشتریان (5%) و همکاران (6%) به دست آوردند؛ ناراضی یا بسیار ناراضی بودند و دوازده درصد نیز از شناختی که نسبت به مدیران داشتند، ناراضی بودند. نتایج نظرسنجی نشان میدهد که عدم تطابق بین انتظارات پاسخدهندهها و شناختی که از هرکدام از طرفها دریافت میکنند؛ در بیشتر موارد اندک است. یک دیدگاه میکروبنیادی به وضوح به همراه یک تغییر در تعادل بین نظریههای گروهی و میکروبنیادی دیده میشود که بر پاسخهای کسانی که از سیستم شناخت رضایت کامل داشتند؛ تاثیر میگذارد. بیشتر پاسخدهندهها نشان میدهند که رضایت از چنین شناختی؛ تمایل آنها را برای اشتراکگذاری دانش (77%) تحت تاثیر قرار میدهد و از نظر آماری تاثیر آن متوسط و برابر با p≤0.05 میباشد؛ به استثنای اشترکگذاری دانش بین همکاران که از نظر آماری اهمیت آن برابر با p=0.13 است. این یافتهها از طرح پیشنهادی 2 حمایت میکنند. بنابراین؛ لازم است که مدیران سازمانی این نوع منابع و سطوح رضایت از شناخت را در نظر بگیرند و به دنبال مدیریت رفتارهای اشتراک دانش فردی در داخل و خارج سازمان باشند.
اشتراکگذاری دانش به عنوان یک شایستگی ضمنی و تعهد در ارزیابی عملکرد در نظر گرفته میشود؛ بنابراین میتواند به پاداشها کمک کند. این فرایند تنشهای سازمانی میان ایجاد یک فرهنگ اشتراکگذاری دانش با جریان آزاد را نشان میدهد و نیاز به پاداش دادن به چنین رفتارهایی به واسطه محدودیت تاثیرات فرهنگی و انگیزه درونی اتفاق میافتد.
«تصور کنید که قرار است یک طرح به شما پیشنهاد شود؛ درنتیجه باید قابلیت پاسخگویی خود را افزایش دهید.... شاید مطالبی را یادداشت کنید یا مستندسازیهایی را برای پروژه انجام بدهید.... اگر شما آن را به جامعه جهانی معرفی کنید؛ به یک موفقیت دست یافتهاید؛ اگر به وسیله شرکتهای کوچک و متوسط رتبهبندی شود؛ آنگاه به موفقیت دیگری دست مییابید؛ زمانی بهترین موفقیت را به دست میآورید که افرادی را پیدا کنید و آنها برای توزیع ارزش از IP دو بار استفاده کنند... مجددا؛ در پایان سال مالی پاداش دریافت میکنید (مدیر صفی؛ شرکت شماره 1)».
«هرسال یک پاداش و مزایایی برای کارکنان در نظر گرفته میشود.... همچنین پاداشهای سهامی نیز وجود دارد که بر اساس تعهدات پرداخت میشود. آنها مزایای گرانقیمتی هستند که به یکباره نمیتوانید به همه آنها دست یابید. به مدت 5 سال؛ بیست درصد آنها را هر ساله دریافت میکنید. درحقیقت؛ آنها به صورت پرداختهای کوتاه و بلند مدت هستند (مدیر صفی؛ شرکت شماره 1)».
علاوه بر پرداخت پاداش و مزایا؛ از طریق اشتراکگذاری دانش میتوان به ارتقاء و پیشرفت شرکت کمک کرد. هدف ما در این مقاله تشویق توسعهدهندهها برای اشتراک آزادانه دانش به جای مخفی کردن آن است.
«بر اساس سال مالی برنامه کوتاه مدت وجود ندارد..... برای مثال؛ اگر من طرحی را که قبلا به دوستانم نشان دادهام در اختیار برخی از همکارانم قرار دهم؛ زمینه برای شناسایی IP من توسط افراد دیگر در سرتاسر جهان فراهم خواهد شد. این یک ایده خوب است اگر به فکر ارتقاء جایگاه خود باشید. بدین معنی که شما در یک سطحی بالاتر از موقعیت فعلی خود فعالیت میکنید. این همان اشتراکگذاری دانش است و مطالب خود گواه این مسئله هستند (مدیر صفی؛ شرکت شماره 2)».
به اسناد و مدارک زیادی برای اثبات استفاده از این دانش نیاز داریم؛ این موضوع میتواند زمینه را برای انجام ارزیابیهای متفاوت در مورد اندازه کاربرد دانش فراهم آورد. علاوه برآن؛ برای ارتقاء فرایند تصمیمگیری از سایر معیارها مانند سطوح کاربرد فردی هم استفاده میشود که احتمالا از ارزش بالایی برخوردارند.
ارزیابی عملکرد تنها منبع شناخت/ پاداش برای اشتراکگذاری دانش محسوب نمیشود. دامنه گستردگی سیستم شناخت/ پاداش فراتر از مرزهای ملی و سازمانی است. این فرایند میتواند به کاهش دشواریهای مربوط به سیستم شناخت/ پاداش فردی در شرکتهای بزرگ کمک کند (فلین و همکاران؛ 2009).
«ما چیزی در اختیار داریم که صندوق نوآوری نامیده میشود بهطوری که گروهها و افراد ایدههای خود را در آن مطرح میکنند. این ایده ها بعدا در سطح منطقهای و جهانی بررسی میشوند و از برندهها در رویدادهای شرکتی تجلیل خواهد شد (مدیر صفی؛ شرکت شماره 2)».
«ما یک وب سایت داخلی راهاندازی کردیم که در آن افراد اسناد خود را ارسال میکنند؛ سپس کارشناسان عضو سایت محتوای این مدارک را بررسی و به آن رای میدهد. در مرحله بعدی؛ تلاش میکنند که با IP مربوطه ارتباط برقرار نمایند و برای آن در شرکتهای کوچک و متوسط بازاریابی میکنند (مدیر صفی؛ شرکت شماره 1).
چنین سیستم شناخت/ پاداش مسلما بر تعداد کمی از توسعه دهندههای نرمافزاری شرکت تاثیر میگذارد. منابع و انواع سیستم شناخت/ پاداش به وسیله پاسخ دهندهها به طور خلاصه در جدول 2 نشان داده شده است. پاسخها نشان میدهند که شرکتکنندهها بیشترین رضایت را به همراه پاداش از مشتریان (56%)؛ همکاران (56%) و مدیران (54%) دریافت کردهاند. نسبت رضایت/ رضایت کامل در حدود 2:1. بود. بالاترین سطح عدم رضایت مربوط به پاداشهای تعیین شده توسط مدیران (16%) بود. شاید یکی از دلایل آن تعیین مدیران به عنوان منبع اولیه پاداش باشد. هرچند؛ این فرایند نیاز به بهبود پاداش سطح میانی برای اشتراکگذاری دانش از طریق مدیران در سطح میکرو و ایجاد تعادل بین دیدگاه و رفتارهای گروهی و میکروبنیادی را نشان میدهد.
اکثر پاسخ دهندهها به این نکته اشاره میکنند که سطح رضایتشان از این نوع پاداشها بر تمایلشان برای اشتراکگذاری دانش تاثیر میگذارد (79%)؛ این یافته از طرح پیشنهادی شماره 3 حمایت میکند (p≤0.05؛ تاثیر متوسط برای مدیران و مشتریان و تاثیر اندک بر همکاران). رابطه بین رضایت از پاداش و خودداری از انتشار دانش در زمان رضایت از پاداش مدیران برای اشتراکگذاری دانش از اهمیت بالایی برخوردار است (p≤0.05؛ همراه با تاثیر اندک). درنتیجه؛ نیاز به مدیریت پاداشهای سازمانی امری ضروری است. میزان دریافت ترکیب شناخت رسمی و غیررسمی همراه با پاداشهای مالی و غیرمالی از هرکدام از منابع دستهبندی شده در جدول 2 بالا است (p≤0.05 با توجه به تاثیر متوسط در هرکدام از موارد فوقالذکر). با توجه به تاثیر متوسط به دست آمده در هرکدام از موارد؛ روابط بین شناخت رسمی و دریافت پاداشهای مالی؛ شناخت غیررسمی و پاداشهای غیرمالی اهمیت بالایی را نشان میدهند که از طرح پیشنهادی شماره 4 ما حمایت مینماید.
برخی از پاسخدهندهها نشان میدهند که سیستم شناخت/ پاداشی که آنها از اشتراک دانش دریافت کردهاند؛ تحت تاثیر یک یا چند عامل قرار دارد که عبارتند از: 1- سطح ارشدیت آنها (69%) 2- سن (44%) و 3- جنس (30%). رابطه مشترک بین این عوامل از نظر آماری حائز اهمیت بالایی است و تاثیر عمدهای را بر جای میگذارد. بنابراین؛ برای نشان دادن یک سیستم شناخت/ پاداش متمایز در زمان افزایش اشتراک دانش؛ به یک مدیریت منابع انسانی راهبردی نیاز خواهیم داشت. گسترش دامنه سیستم شناخت/ پاداش به سمت همکاران ممکن است به شناسایی این تفاوتها کمک نماید و رفتارهای اشتراک دانش و رضایت از شناخت/ پاداش افراد را تحت تاثیر قرار دهد اما باید اطمینان حاصل کرد که آیا تفاوتهای واقعی و ادراکی کاهش مییابند و بیشتر برای نشان دادن آنها شفافسازی میشود.
روابط بین منابع شناخت/ پاداش و سطوح رضایت در هرکدام از موارد از نظر آماری از اهمیت بالایی برخوردارند و بر مدیران و مشتریان تاثیر متوسط و بر همکاران تاثیر اندک بر جای میگذارد. این فرایند نشان میدهد که درجه رضایت نسبت به منابع ثابت است. شاید دلیل آن سطح انتظار پاسخدهندهها یا کیفیت نقش آنها باشد. این مسئله باید در تحقیقات آینده مورد بررسی قرار گیرد.
با توجه به عدم رضایت از سیستم شناخت/ پاداش؛ 53% نظرسنجیها نشان میدهد که شرکتکنندگان کارفرمای خود را ترک میکنند و به دنبال کار جدید میگردند و همچنین 37% آنها نیز به صورت مستقل برای خود کار میکنند. گاهیاوقات جابهجایی منابع انسانی ممکن است برای یک سازمان و مدیران آن سودمند باشد. طرح پیشنهادی نشان میدهد که این پاسخها بر اهمیت مدیریت موثر سیستم شناخت/ پاداش برای کاهش کارکنان دانش محور که مدیران در تلاش برای حفظ آنها هستند؛ تاکید مینمایند.
5. بحث و بررسی
اشتراکگذاری موثر دانش برای موفقیت و یادگیری سازمانی و فردی؛ توزیع خدمات مشتری و دستیابی به مزیت رقابتی مبتنی بر دانش پایدار اهمیت حیاتی دارد (سِگارا/ ناوارو و همکاران؛ 2016). ادبیات موجود بیشتر بر روی توجه به این نوع فعالیت در شرکتها تمرکز مینماید (آلبرس و همکاران؛ 2014؛ هیسلوپ؛ 2013). در حالیکه دادهها زمینه خوبی را برای تجزیه و تحلیل فراهم میکنند؛ اشتراکگذاری دانش میتواند بر کرانههای سازمانی نفوذ نماید و به وسیله منابع انسانی و نرمافزار توسعه یابد. تبادل دانش در چنین محیط تبادلی و ارتباطی پیچیده موجب ایجاد کانونهای متعدد برای تعهد و تنشهای متضاد میشود و معمولا برای طرفهای رابطه در ایجاد تعادل برای دستیابی به سود متقابل؛ مبارزه با حفظ دانش نامطلوب و درنهایت ترک شرکت اهمیت بالایی دارد. در این مقاله سعی میکنیم که ماهیت و درجه این تنشها را در نخستین محیط های اشتراکگذاری دانش بررسی کنیم؛ همچنین با توجه به این رفتار و تنشها؛ دیدگاههای میانی و میکرو به صورت ترکیبی نیز مورد مطالعه قرار خواهند گرفت.
یافتههای به دست آمده تنشهای موجود را با یکدیگر مقایسه میکنند و درنتیجه به توسعه ادبیات و اقدامات موجود کمک مینمایند؛ این فرایند در شکل 1 شرح داده شده است. با توجه به نظریههای مبتنی بر دانش (نوناکا و همکاران؛ 2015؛ تاکیوچی؛ 2013)؛ نشان دادن چالشهای ناشی از تفسیرهای متغیر دانش گروهی و میکروبنیادی امری ضروری است (بارنی و فلین؛ 2013؛ فلین و همکاران؛ 2009) زیرا در شکلدهی نقش کارمند در اشتراک دانش اهمیت زیادی دارند. اگر این چالشها کشف نشود؛ آنگاه مزیت رقابتی مبتنی بر دانش میتواند کوتاه شود. علاوه برآن؛ آنها نیاز به ترکیب سطوح میانی و میکرو و همچنین منابع دانش را به خوبی نشان میدهند (شکل 1 را مشاهده کنید).
شکل 1: چالش و تنشهای موجود در نظریه مبتنی بر دانش که از نظر آماری همتراز با مدیریت منابع انسانی است.
مدیرت منابع انسانی با تعهد بالا از مدیریت کارمندان دانش برای تقویت روابط بین شرکت و کارکنان آن استفاده میکند (آدلر و هکسچر؛ 2006؛ چیانگ و همکاران؛ 2011). این فرایند ممکن است از نظریه گروهی مالکیت دانش و تبادل آن حمایت نماید (آناند و والش؛ 2016؛ لام؛ 2005؛ لین؛ 2007). هرچند؛ یافتههای به دست آمده یک تاکید تبادلی را بر روی زمان کاری؛ اشتراکگذاری دانش و سیستم شناخت/ پاداش را نشان میدهند. شگفتانگیز نیست اگر بگوییم دانش اغلب به عنوان یک دارای تبدیل به کالا تفسیر میشود که برای حداکثرسازی پاداشهای خارجی به کار میرود. این نظریه به ندرت مورد پذیرش اعضای شرکت قرار میگیرد اما براساس دادههای به دست آمده؛ این فرایند تا حدودی بستگی به ارزش پولی دانش و بلندپروازی شغلی افراد دارد. خطمشیهای منابع انسانی شرکت اغلب به دنبال ایجاد یک فرهنگ اشتراکگذاری دانش هستند اما شرکت کنندگان منابع انسانی پیامهای صوتی متناقضی را برای ما ارسال کردند که ممکن است تحت تاثیر موقعیت کاری؛ هدفهای کسب و کار و سلایق کارکنان باشد.
برای تشویق اعضای سازمان در مستندسازی و ایجاد ارتباط میان فردی با ایده و راهحلها به مجموعه اقدامات مکمل نیاز داریم که طرحهای موازی را مطابق با بحثهای انجام شده در زمینه مشارکت کارکنان مطرح میکند ( ویلکینسون؛ دوناقی؛ داندون و فریمن؛ 2014). انگیزه در چنین مواردی معمولا متغیر است. نمیتوان تصور کرد که تمامی کارکنان به صورت موثر یا مداوم به وسیله ارزشها و سلایق درونی برانگیخته میشوند. درنتیجه؛ برای حمایت و تشویق رفتارهای اشتراک دانش به محرکهای انگیزش خارجی نیاز داریم. اندازه شرکت ممکن است تفسیرهای حاصل از پاداش مرجع را تحت تاثیر قرار دهد البته اثربخشی مکانیزمهای راهبردی در محیط کار نیز از این تاثیر بیبهره نیستند.
شاید یکی از دلایل آن؛ چند بُعدی بودن روابط داخلی و خارجی؛ تعهد و تراکنشهای مالی در محیط کاری باشد. دامنه گسترش اشتراکگذاری دانش فراتر از مرزهای سازمانی است. نه تنها در سطح میانی شرکت شناسایی و پاداش داده میشود بلکه همکاران و مشتریان نیز در توسعه آن نقش دارند. منابع مختلف شناخت/ پاداش بر برداشتهای ذهنی افراد از شناخت/ پاداش سازمانی تاثیر میگذارد و ممکن است باعث ایجاد ذخیره یا مخفیسازی دانش یا خروج آن از شرکت شود. بنابراین؛ لازم است که مدیریت منابع انسانی به منابع چندگانه شناخت/ پاداش توجه کند و درعین حال از نظر آماری به فعالیتهای افراد و نقششان پاداش دهد و آنها را به رسمیت بشناسد.
5.1. محدودیتها و تحقیق آینده
یافتههای به دست آمده احتمالا تحت تاثیر وضعیت محیط کاری شرکتکنندگان؛ روابط و روشهای جمعآوری دادهها قرار میگیرند. مشاهده تعاملات و رفتارهای به اشتراکگذاری دانش میتواند اطلاعات بیشتری را در مورد توزیع شناخت/ پاداش و پاسخهای دریافت کنندگان شناخت/ پاداش فراهم کند. برای بررسی تاثیر متغیر انواع مختلف سطوح شناخت/ پاداش؛ مدت زمان و کیفیت روابط میان فردی به تحقیقات بیشتری نیاز داریم. علاوه برآن؛ برای بررسی همخوانی و تداعی گسترده یافتهها در بافت سایر محیطها به ویژه بخش عمومی و محیطهای غیرانتفاعی که در آن ویژگیهای انسانی زیاد به چشم میخورد و کمتر بر روی پاداشهای مالی اشتراک دانش تاکید میشود؛ ما به مطالعات بیشتری نیاز خواهیم داشت.
6. نتیجهگیری
یافتههای این مقاله تنش و چالشهای ایجاد شده به وسیله اشتراک دانش با توجه به نظریههای مبتنی بر دانش و مدیریت منابع انسانی راهبردی را مطالعه میکند. شدت تنشهایی که سازمان و افراد با آن روبرو میشوند؛ متغیر است. درنتیجه؛ یافتههای به دست آمده از چندین شرکت؛ محیطهای ملی و شرکتکنندگانی که عادت دارند از یک چهارچوب شاخص استفاده کنند نیاز به مفهومسازی درونی در سطوح میانی و میکرو دارند. از دیدگاه عملی؛ آن ها معتقد هستند که اشتراک گذاری دانش باید به رسمیت شناخته شود و درعین حال به وسیله سازمان و اعضاء آن پاداشی برایش در نظر گرفته شود؛ همچنین باید به سیستم شناخت/ پاداش خارجی هم توجه نمود به ویژه هنگامیکه رفتارهای منفی کارکنان و افت استعداد محدود شده ؛ موفقیت سازمانی و مزیتهای رقابتی حفظ شود.
اشتراک دانش نقش مهمی را در پایداری موفقیت سازمانی مبتنی بردانش و مزیت رقابتی ایفا میکند (سگارا- ناوارو؛ سوتو- آکاستا؛ ونسلی؛ 2016؛ کیانتو؛ سائنز و آرامبورو؛ 2017) اما با این وجود تنش و چالشهای عمدهای را به وجود میآورد (مابی و ژائو؛ 2017). بیشتر تحقیقات مدیریتی موجود که افزایش انتشار دانش در درون سازمانها را مطالعه کردهاند؛ سطوح میانی را پذیرفته و بر روی استفاده از سیستمهای نرمافزاری تمرکز مینمایند (تحقیقات علوی- تیوانا؛ 2003؛ اولیوو؛ گازمان؛ کولومو- پالاسیوس؛ استانت چیو؛ 2016). با توجه به مقایسههای انجام شده؛ درک ما از نقش منابع انسانی در اشتراک دانش محدود شده است (مین بائوا؛ 2013)؛ ااما معمولا افراد از این سیستمها استفاده میکنند و در تبادل دانش در سطح میکرو نه تنها با سایر اعضای سازمان بلکه با طرفهای خارجی مانند مشتریان شرکت مینمایند (آناند و والش؛ 2016؛ هکمان؛ استینسما؛ بیگلی؛ هیرفورد؛ 2009). دلیل این امر را میتوان به دیدگاه گروهی در مورد دانش نسبت داد (بِنکلر؛ 2006) که در نظریه مبتنی بر دانش (KBV) ضمنی در نظر گرفته میشود. هرچند؛ استدلالهای به دست آمده از دیدگاه میکروبنیادی نشان میدهد که تمایل برای اشتراک دانش تحت تاثیر سلایق رقابتی و گسترش شناخت مستقیم/ پاداش قرار دارد. متفاوت بودن این تفسیرها موجب پیچیده شدن چالشهای مدیریتی میشود و در کسب و کارهای دانش محور به ویژه مانند شرکتهای ارائه دهنده خدمات نرمافزاری و فناوری اطلاعات باید این مسئله مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین؛ طرحهای پیشنهادی مربوطه از طریق این مقاله مطرح و سپس به وسیله کارمندانی که در شرکتهای مختلف کار میکنند؛ بررسی میشود.
با توجه به ساختار این مقاله؛ بخش بعدی اصولی را برای این طرحهای پیشنهادی از طریق اهمیت راهبردی به دانش و مدیریت آن با توجه به سلایق شرکت در نظر میگیرد. در مرحله بعدی؛ دیدگاههای گروهی و میکروبنیادی به واسطه تنشهایی که برای مداخلات فناوری و مدیریت منابع انسانی راهبردی به وجود میآورند؛ مورد بررسی قرار میگیرد، سپس از سیستم شناخت/ پاداش استفاده میشود. قبل از ارائه یافتهها و بررسی نقش آنها در اصلاح نظریه مبتنی بر دانش و اقدامات راهبردی؛ طرح تحقیقاتی توضیح داده میشود.
نظریه مبتنی بر منبع ابزاری است که برای بررسی نقشهای متمایز داراییهای منقول و غیرمنقول در دسترس شرکت و مزیت رقابتی آن به کار میرود (بارنی؛ کیتچِن و رایت؛ 2011). علاوه برآن؛ منابع انسانی نقش عمدهای را در توانمندسازی شرکت به منظور ایجاد و سرمایهگذاری بر روی این داراییها ایفا میکنند. در طی سالهای اخیر؛ بیشتر بر روی سازماندهی نقش انسان در منابع ارزشمند و تا حدی تجدیدپذیر مبتنی بر دانش تمرکز شده است. تمرکز بر داراییهایی با چنین ماهیت به وسیله نظریه مبتنی بر دانش مورد حمایت قرار میگیرد و به واسطه بررسی مدیریت راهبردی منابع دانش موجب توسعه نظریه مبتنی بر منبع نیز میشود (نوناکا؛ تویاما؛ هیراتا؛ 2015؛ تاکیوچی؛ 2013).
این منابع با توجه به ویژگی و اهمیت راهبردی که دارند؛ ناهمگن هستند. در بیشتر آثار مدیریت دانش دوگانگی بین دانش ضمنی و صریح همراه با پیامدهای آن برای کدگذاری و دیجیتالسازی شکلهای دانش پذیرفته میشود (تحقیقات مابی و ژائو را مشاهده کنید؛ 2017). هر دو دانش فوق از طریق منابع انسانی به وجود میآید و بر فعالیتهای افراد تاثیر میگذارند. یک دانش ضمنی بهینه موجب تحقق معیارهای ارزشمند؛ نادر و دارای قابلیت کپیسازی اندک میشود. هرچند؛ ضمنی بودن دانش تا اندازهای متغیر است و ممکن است در طول زمان تغییر یابد (استیهری؛ 2004). دانش در این مقاله به عنوان طیفی از دانش ضمنی غیرآگاهانه تا کدگذاری شده صحیح در نظر گرفته میشود.
گستردگی دامنه دانش به علت وجود منابع مختلف مانند سرمایه سازمانی؛ انسانی و اجتماعی است (اسوارت و کینی؛ 2013). سرمایه سازمانی به ساختار، فعالیتهای روزمره و دانش صریح شرکت گفته میشود (مورابیتو؛ ساک و بهاتی؛ 2017). سرمایه انسانی شامل استعداد؛ تواناییهای ذهنی و دانش ضمنی منابع انسانی است (کوپین؛ 2017). سرانجام؛ سرمایه اجتماعی به ساختار رسمی و غیررسمی؛ محتوای روابط و شبکهها در داخل و خارج سازمانها گفته میشود. (آلبرس؛ دولفسما و کوپیوس؛ 2014).
کاربرد دانشی که از طریق منابع فوق به دست میآید نیز متفاوت خواهد بود. بنابراین؛ ما به اطلاعاتی در مورد دیدگاه کاربران نسبت به دانش سازمانی خود نیاز داریم زیرا بر رفتار آنها تاثیر بالقوهای بر جای میگذارد. از آنجا که دانش استفاده شده به وسیله سازمان و اعضای آن دارای دامنهای است که از داخل سازمان شروع و به سرتاسر مرزهای سازمان کشیده میشود؛ لازم است که شرکت دیدگاه خود را تغییر داده و به اشتراک دانش توجه نماید؛ موضوعی که در اکثر مطالعات جدید بررسی نشد. تنش و چالشهای ایجاد شده؛ در بخشهای بعدی مورد بحث قرار خواهند گرفت؛ همچنین در ادامه چهار طرح پیشنهاد میشود که به بررسی تجربی نیاز دارد.
اشتراکگذاری دانش و مدیریت آن از طریق مداخلات مدیریت منابع انسانی راهبردی
تبادل و مدیریت موثر دانشی که منشر میشود و معمولا دارای شکلهای مختلفی است؛ نقش مهمی را در حمایت از یادگیری سازمانی؛ عملکرد بالا و مزیت رقابتی مبتنی بر دانش ایفا میکنند (بیراسناو؛ 2014؛ سگارا- ناوارو و همکاران؛ 2016؛ کیانتو و همکاران؛ 2017؛ میکائیل؛ واگنر؛ شوایزر؛ 2015؛ میکالف؛ پاتلی؛ 2017؛ مورابیتو و همکاران؛ 2017). تجزیه و تحلیلهای موجود در آثار مدیریت دانش یک سطح سازمانی را پذیرفتهاند که بر روی نقشی تمرکز میکند که نرمافزار برای تسهیل کدگذاری دیجیتالی دانش ضمنی و دسترسی به اعضای سازمانی ایفا مینماید (اولیوو و همکاران؛ 2016). به طور مشابه؛ دیدگاه سطح میانی دارای بیشترین آثار در زمینه فناوری و مدیریت منابع انسانی است و یک تفسیر گروهی از دانش را در اختیار ما قرار میدهد (فلین؛ زِنگِر؛ تومسیک؛ 2009). شاید یکی از دلایل وقوع این فرایند؛ تاثیری است که انگیزه درونی بر تبادل دانش بر جای میگذارد و همچنین افراد به علت سلایق مشترک و ارزشهای فردی؛ داوطلبانه در فعالیتهای مربوط به اشتراک دانش شرکت میکنند (کاروالهو دو آلمیدا؛ لِسکا؛ کانتون؛ 2016؛ لین؛ 2007). فرضیههای وحدتگرا روابط دسته جمعی و متقابل؛ اجزاء تشکیلدهنده این نوع استدلال هستند و از نظر آماری از طریق مداخلات مدیریت منابع انسانی تقویت میشوند.
این نوع مداخلات بیشتر به دنبال تشویق تبادل دانش به وسیله سیگنالدهی رفتارهای مطلوب هستند (بووِن؛ اوستروف؛ 2004؛ مین بائوا؛ 2013). درنتیجه؛ آنها از طریق تاثیر گذاشتن بر دیدگاه؛ اقدامات و رفتارهای افراد؛ مشارکت فردی کارمندان و اشتراکگذاری دانش را کنترل مینمایند (مین بائوا؛ ماکلا؛ رابیوسی؛ 2012). دستیابی به اطلاعات مربوط به تاثیر فعالیت های سطح میانی در سطح فردی حیاتی است زیرا این منابع انسانی است که وظیفه انتشار؛ پردازش و تلفیق دانش را از طریق تعاملات میان فردی و مشارکت در فعالیتهای روزمره شرکت و دیجیتالسازی را برعهده دارد (فوس؛ مین بائوا؛ پدرسن؛ راین هولت؛ 2009).
درک تعامل بین اقدامات مدیریت منابع انسانی و رفتارهای فردی مهم است زیرا پیامدهای بالقوهای را برای اشتراکگذاری دانش و مدیریت آن به همراه میآورد. اگر بافت سازمانی که در آن فرد فعالیت می کند؛ گروهی باشد یا منابع انسانی آن دارای رویکردی با تعهد بالا باشد؛ آنگاه میتوان انتظار داشت که دانش به صورت آزادانه به اشتراک گذاشته میشود (آناند و والش؛ 2016؛ چیانگ؛ هان؛ چوانگ؛ 2011؛ یو؛ یِن؛ بارنِس؛ هوانگ؛ 2018). درچنین مواردی ممکن است افراد کمتر به دانش به عنوان یک عنصر اختصاصی نگاه کنند یا عناصر ارزشمند آن را از طریق تبادل میان فردی ذخیره نمایند یا حتی این احتمال وجود دارد که در فعالیت و طرح های پیشنهادی کدگذاری شده شرکت نکنند (سرنکو؛ بونتیس؛ 2016). از دیدگاه اجتماعی؛ مالکیت قابل انتقال است زیرا هیچ فردی مالک دانش نیست و به عبارت دیگر چنین مالکیتی فاقد معنی است (بنکلر؛ 2006). با این وجود، در دیدگاههای مختلف چنین تفسیری نیز متغیر خواهد بود (سولینگر؛ هوفمانز؛ اولفِن؛ 2015).
یک دیدگاه گروهی نیز وجود دارد که از اشتراک دانش اندک فرا مرزی حمایت میکند؛ در چنین مواردی سلیقههای متفاوت زیادی معمولا وجود دارد. کارمندان از طریق روابط چندگانه با سازمان؛ همکاران؛ بخش مدیریت و مشتریان؛ خدمات مشتری را انجام میدهند (فیدل؛ شلسینگر؛ سروِرا؛ کینی؛ اسورات؛ 2012). ماهیت و استحکام چنین روابط متنوع در تعدیل رفتارهای اشتراکگذاری دانش از اهمیت بالایی برخوردار است (آلبرس و همکاران؛ 2014). هرچند؛ مطالعات کمی تبادل دانش کارکنان را در طرفهای قرارداد داخلی و خارجی شرکت مورد بررسی قرار میدهند. این نوع روابط تبادلی کانونهای تبادلی را برای کسب سود و ایجاد تعهد به وجود میآورند که در افزایش تنشهای مغایر نقش مهمی دارند (مِیِر؛ 2016؛ اسوارت؛ کینی؛ وان روزِنبِرگ؛ یالابیک؛ 2014). درنتیجه؛ افراد احساس میکنند که از طریق گروههای مختلفی که با آنها تعامل دارند؛ به سمت مسیرهای مختلف کشیده میشوند و سپس از طریق اشتراک دانش یا خودداری از آن واکنش نشان میدهند (تحقیقات اسوارت و همکاران؛ 2014؛ صفحه 284). در چنین مواردی توصیه میکنیم که از طرح پیشنهادی شماره 1 استفاده شود.
P1 (طرح پیشنهادی 1): مشارکت کارمند در طرحهای اشتراک دانش معمولا تحت تاثیر مناظرههای بین دیدگاههای دانش گروهی و میکروبنیادی قرار میگیرد، درنتیجه بر نظریههای دانش و تبادل آنها در داخل و خارج از شرکتی که در آن فعالیت میکنند؛ اثر میگذارد.
این طرح پیشنهادی به یک تجزیه و تحلیل تجربی نیاز دارد زیرا پیامدهایی را برای نظریه مبتنی بر دانش و مدیریت منابع انسانی از نظر آماری به همراه میآورد. تبادل بین دیدگاههای گروهی و میکروبنیادی معمولا تحت تاثیر روابط کارمند با همکاران؛ مدیران؛ مشتریان و برداشت ذهنی آنها از سیستم شناخت/ پاداش برای انتقال دانش به طرفهای فوق قرار دارد.
اهمیت سیستم شناخت/ پاداش (R&R) و تاثیر آن بر تمایل برای اشتراک دانش
برخلاف دیدگاه گروهی؛ دیدگاه میکروبنیادی بر روی این نکته تاکید میکند که سیستم شناخت/ پاداش خارجی موجب تشویق افراد برای اشتراک و انتقال دانش میشود (فوس و همکاران؛ 2009؛ مین بائوا؛ 2013؛ مین بائوا و همکاران؛ 2012). بر اساس چنین دیدگاهی؛ مشارکت در اشتراک دانش تحت تاثیر تجزیه و تحلیل سود/ هزینه فردی با توجه به سیستم شناخت/ پاداش و میزان رضایت از آن؛ قرار دارد (وِروم؛ 1964).
علاوه بر خودداری از اشتراک دانش؛ افرادی که از سیستم شناخت/ پاداش دریافتی ناراضی هستند ؛ ممکن است به دنبال یک کارفرمای جدید و سرمایهگذاری بر روی دانش خصوصی خود باشند (فوس و همکاران؛ 2009). تشخیص نوع سیستم شناخت/ پاداش اعم از داخلی و خارجی امری ضروری است؛ با این وجود؛ محققان در مطالعات اخیر و تجزیه و تحلیلهای خود به چنین موضوعی توجه نکردند (فلین و همکاران؛ 2009).
بعید به نظر میرسد که تمامی اعضای سازمان به صورت یکنواخت دیدگاههای گروهی و میکروبنیادی خود را به اشتراک بگذارند. درنتیجه؛ برای به دست آوردن اطلاعات در مورد ارزیابی نظرات کامندان نسبت به شناخت و پاداشی که از طرفهای داخلی و خارجی برای اشتراک دانش خود دریافت میکنند؛ به بررسی نظریههای سطح میکرو گسترده نیاز داریم. درنتیجه؛ ما طرح های 2 و 4 را پیشنهاد می کنیم.
P2 (طرح پیشنهادی 2): رضایت کامل کارمندان از سیستم شناخت داخلی و خارجی برای اشتراکگذاری دانش بر تمایل آنها برای انتقال دانش در داخل و خارج از شرکت تاثیر میگذارد.
P3 (طرح پیشنهادی 3): رضایت کامل کارمندان از سیستم پاداش داخلی و خارجی برای اشتراکگذاری دانش بر تمایل آنها برای انتقال دانش خود در داخل و خارج شرکت تاثیر میگذارد.
P4 (طرح پیشنهادی 4): ماهیت سیستم شناخت/ پاداشی که آنها برای اشتراک دانش دریافت میکنند؛ دو طرفه است.
طرحهای پیشنهادی فوق نیاز به مطالعه و بررسی دارند زیرا دادههایی را در مورد نقش درک سیستم شناخت/ پاداش در نظریهها و رفتارهای اشتراک دانش فراهم میکند. بعد از این مرحله باید از مداخلات منابع انسانی راهبردی برای ایجاد تعادل بین سیستم شناخت/ پاداش دریافت شده توسط کارمندان از داخل یا خارج سازمان استفاده شود به ویژه اگر به مزیتهای مبتنی بر دانش نیاز داشته باشیم.