سفارش ترجمه تخصصی مدیریت و حسابداری

سفارش ترجمه تخصصی مدیریت و حسابداری؛ دریافت مقاله آماده ترجمه شده؛ مقالات انگلیسی ISI معتبر و جدید

سفارش ترجمه تخصصی مدیریت و حسابداری

سفارش ترجمه تخصصی مدیریت و حسابداری؛ دریافت مقاله آماده ترجمه شده؛ مقالات انگلیسی ISI معتبر و جدید

در این وبلاگ، جدیدترین مطالب و مقالات مربوط به رشته مدیریت و حسابداری قرار داده خواهد شد

 

در سال 1911، در ایالات متحده آمریکا، اف. دابلیو. تیلور، کتاب معروف خود، یعنی "اصول مدیریت علمی" را منتشر کرد، که در آن، اصول جدیدی برای یک سازمان صنعتی، پیشنهاد شده و بر مزایای تقسیم شدید کار و مکانیزاسیون، تأکید شده است.

تئوری مدیریت علمی تیلور در شکل­گیری سیستم کارخانه ای اوایل قرن بیستم، چه در آمریکا و چه در اروپا، نقش بسیار مهمی داشت. این تئوری، یک "حالت" از کارآیی را تولید کرد که قبل از جنگ جهانی اول در سراسر اروپا گسترش یافت.

در بریتانیا، در سال 1919، آلفرد مارشال، کتاب "صنعت و تجارت" را منتشر کرد، که "مطالعه روش صنعتی و سازمان تجاری و تأثیر آنها بر شرایط طبقات و ملل مختلف بود". وی در کتاب خود، تحلیلی دقیق از مدیریت علمی و مزایای بی چون و چرای آن را ارائه می دهد، و همچنین محدودیت های خطرناک آن را مشخص می کند.

 

مقالات ترجمه شده جدید رشته مدیریت

 

جان ویتاکر در مقاله اخیر خود درباره مارشال و مدیریت علمی، خاطرنشان کرد که ارزیابی مارشال از تیلوریسم، با احتیاط تأیید می شود، در صورتی که تاحدودی تردید وجود دارد و او عنوان کرد که این جنبش، دارای پتانسیل کاهش یا افزایش مشکلات آزاردهنده اقتصاد بریتانیا و جامعه بریتانیا در دوران پس از جنگ است (ویتاکر 1999: 255). به نظر می رسد ارزیابی مارشال در بسیاری از بخشهای صنعت و تجارت، بیش از حد شکاکانه و کاملاً حیاتی باشند.

هدف این مقاله، دنبال کردن تجزیه و تحلیل مارشال در مورد مدیریت علمی برای تحقیق در مورد نگرش او نسبت به سیستم تیلور و توضیح علت تفاوت نظر پژوهشگر با نظر ویتاکر است.

ساختار مقاله به شرح زیر است: بخش 2، طرحی از فضایی که مدیریت علمی در آن متولد شده است و نحوه دریافت آن در ایالات متحده آمریکا و بریتانیا را نشان می دهد. بخش 3، خلاصه ای از نحوه مدیریت مارشال در زمینه مدیریت علمی را ارائه می دهد و جنبه هایی را که موضوع انتقاد اصلی وی است، مورد تأکید قرار می دهد. بخش 4، زمینه های انتقاد وی را برجسته می کند. سرانجام، بخش 5، نتایج را بیان می کند.

2. تأثیر مدیریت علمی: مقایسه ای کوتاه بین ایالات متحده آمریکا و بریتانیا

2.1. تیلور و تایید آمریکا

در دهه 1890، صنعت و اقتصاد ایالات متحده آمریکا وارد مرحله ای شد که مشخصه یک کشور صنعتی مدرن است: گسترش راه آهن، کشتی بخار، تلگراف و روزنامه ها به نفع شکل­گیری اقتصاد ملی، متحد شدند. قدرت تا حد زیادی فرآیندهای تولید را تسهیل می کند. کارخانجات و کارگاه ها به طور قابل توجهی رشد می کنند و اولین اعتمادهای مهم و قدرتمند ایجاد می شوند. یکی دیگر از جنبه های جالب توجه اقتصاد آمریکا در آن زمان، وجود نیروی کار گسترده بود: میلیون ها مهاجر، به ویژه از اروپا، در بیست سال قبل از جنگ جهانی اول وارد کشور شدند و در اندازه فزاینده کارخانجات صنعتی تأثیر گذاشتند.

تیلور برای بهبود مدیریت کارخانه، یک طرح "کاربردی" را پیشنهاد می کند: کار سنتی متصدیان به هشت عملکرد مختلف تقسیم می شود:

هر کارگر به جای اینکه فقط در یک نقطه، یعنی از طریق رئیس گروه، مستقیماً با مدیریت در تماس باشد، دستورات و کمک های روزانه خود را مستقیماً از هشت رئیس مختلف دریافت می کند، که هر یک، وظیفه خاص خود را انجام می دهند (تیلور 1903: 99).

به گفته تیلور، دلیل دیگر ناکارآمدی در مشاغل سازمان یافته سنتی، نحوه انجام تکالیف فردی است: وی یک مطالعه دقیق از نظر زمانی را برای کشف "بهترین روش" اجرای هر حرکت و تشخیص بهترین شرایط، ماشین آلات، ابزارها و غیره پیشنهاد می کند.

اولین مقاله منتشرشده توسط تیلور عبارت است از "یک سیستم نرخ قطعه، مرحله ای به سوی راه حل جزئی مسئله کار" (1896)، و به دنبال آن، "درباره هنر برش فلزات" (1907) را منتشر می کند. کار اصلی تیلور، اصول مدیریت علمی (1911) است، کتابی که قبل از جنگ جهانی اول به زبان های چینی، هلندی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، ژاپنی، روسی، سوئدی و اسپانیایی ترجمه شده است.

در سال 1913، آماسا واکر، یک اقتصاددان دیگر، استفاده از مدیریت علمی را نه تنها برای فرآیندهای تولید، بلکه برای فعالیت های کسب و کار نیز پیشنهاد می کند:

با اعتقاد به اینکه کالاهای ساخته شده تحت مدیریت علمی می توانند و باید توسط مدیریت علمی نیز فروخته شوند، من سعی می کنم نظرات خود را در این مورد ارائه دهم. کاملاً درک می کنم که نظر من ممکن است یک گریه از سر تنهایی باشد، اما امیدوارم که حقیقتی برای تجدید نظر وجود داشته باشد، و در صورت وجود، بتواند زنده بماند (واکر 1913: 9-388).

فردریک دابلیو تیلور به عنوان کسی که شکاف بین علم و صنعت و شکاف بین تئوری و عمل را از بین برد، در تاریخ، جایگاه منحصر به فردی دارد. جهان بخاطر موفقیت خود در جایگزینی حدس و گمان با علم و بدین ترتیب، افزودن بی حد و اندازه به ثروت و رفاه همه بشریت، به او مدیون است. یک روز حتی ممکن است او را به عنوان یک قدیس معرفی کنند (فیشر 1925: 61).

سطح شور و اشتیاق جان کومونز نهادگرا، که برعکس، بر جنبه های خطرناک و مسئله دار مرتبط با سیستم جدید، تأکید دارد، مشترک نیست.

روابط کاری از نظر فردگرایانه مهندسان، نگران کننده نیست، اما، قطعاً، این روابط، نقشی اساسی در سیستم های صنعتی دارند.

2.2. ملاحظات فنی یا اجتماعی؟ مدیریت علمی در بریتانیا

تا سال 1914 در بریتانیا، مهندسان بی شماری از قبل "با مطالعه درباره سیستم جدید (...) یا با مراجعه مستقیم به کارگاه های آمریکایی" با مدیریت علمی آشنا بودند (کریز 1990: 41). در واقع، بین سالهای 1890 تا 1900، بحث تغییر کارگاههای انگلیسی، بسیار قوی است و تعداد بسیار زیادی مقاله در زمینه مدیریت علمی، کارایی و روشهای کارگاهی، منتشر می شود.

جنبه ای که اغلب، مورد انتقاد قرار می گیرد، تقسیم شدید کار و ضرورت تفکیک تفکر از عمل برای کار سیستمی است. دنیس رابرتسون، اقتصاددان، به این نقطه نظر، بسیار انتقاد می کند:

همه چیز توسط کرونومتر و کارت دستورالعمل، حل و فصل می شود: تمایز بین برنامه ریزی و اجرا و تقسیم بین کاربران مغزی و کاربران عضلانی، کامل می شود. اما حتی در مواردی که چنین روشهای جامعی اعمال نمی شوند، به نظر می رسد که تأثیر کلی پیشرفت تکنیک صنعتی، تأکید بر جدایی فکر از کار در همان زمان تحقق این جدایی، از نقطه نظر گسترده تر و سیاسی این کشور باشد. این دیدگاه، بیشترین کینه را دارد و شاید خطرناکترین دیدگاه باشد (رابرتسون 1923: 97).

یکی دیگر از عناصر بسیار بحث برانگیز، ماهیت علمی ادعایی سیستم جدید است. سارگانت فلورنس، اقتصاددان دیگری که بسیار به تعلیم مارشال نزدیک است، با نوشتن در مورد این جنبه، اشاره می کند:

مقالات ترجمه شده جدید رشته مدیریت

این [مدیریت علمی]، بهره وری مواد را بسیار افزایش داده و با توجه آگاهانه، توجه به نقاطی که عامل انسانی به طور فزاینده ای در آنها درگیر است، بهره وری مواد را بالا برده است. اما فراتر از این، ادعاهای آن یا خارج از علم است یا پایه علمی کافی ندارد (فلورانس 1924: 95).

3. تحلیل مارشال از مدیریت علمی

3.1. نقش و اشکال سازمان اقتصادی

این مارشال بود که برای نخستین بار، سازمان صنعتی را به عنوان چهارمین عامل تولیدی در کنار زمین، کار و سرمایه در نظر گرفت. مسئله سازمان صنعتی در کتاب چهارم اصول اقتصاد، مطرح شده است، اما در صنعت و تجارت، بسیار عمیقتر توسعه یافته است. هدف ضمنی مارشال که در صنعت و تجارت دنبال می شود این است که بفهمد چرا در آن زمان، بریتانیا برتری اقتصادی خود را در جهان از دست داد. مارشال در کتاب اول، به نام "برخی از ریشه های مشکلات فعلی صنعت و تجارت"، مطالعه ای را در مورد سازمان صنعتی با مقایسه مکان ها و زمان های مختلف ارائه می دهد. سازمان اقتصادی هر کشور و ویژگی رهبری صنعتی آن براساس مشخصات جغرافیایی و سیاسی آن و با توجه به شخصیت آن، شکل گرفته است.

به عنوان مثال، در فرانسه، از یک طرف، قلمرو آن، که مشخصه آن، فقدان ارتباطات طبیعی است، تمایل صنعتی را ترجیح نمی دهد؛ از طرف دیگر، تمایل افراد به فردیت و ذوق هنری منبع رهبری اقتصادی آن بر اساس تولید کالاهای خوب است. در آلمان، وجود امکانات طبیعی و مصنوعی برای برقراری ارتباط گسترده، بیش از اتحاد سیاسی، فرهنگ آن را تقویت کرده و اهمیتی که به فرهنگ و آموزش داده می شود، صنایع مترقی و روشهای علمی مورد استفاده در تولید را تشویق می کند. در ایالات متحده آمریکا، وسعت عظیم و توسعه باورنکردنی راه آهن و نژادهای مختلف جمعیتی، تقاضای بسیار گسترده و یکدست بازار را ایجاد کرده و یک استانداردسازی چندشکلی و تولید در مقیاس بزرگ را تقویت می کند.

تجزیه و تحلیل مدیریت علمی در فصل های 11 و 12 کتاب دوم، ارائه شده، اما بسیاری از مشاهدات دیگر در کل دوره، منتشر شده است، زیرا مدیریت علمی به بسیاری از جنبه های دیگر در صنعت و تجارت مربوط است. مارشال، مدیریت علمی را به روشی کاملاً دقیق توصیف می کند و نشان می دهد که وی از همه مهمترین کتابها و مقالات پیرامون آن موضوع، آگاهی دارد. همانطور که ویتاکر تأکید کرد، در نگاه اول، نظر مارشال در مورد مدیریت علمی می تواند (با احتیاط) مثبت به نظر برسد. به عنوان مثال، مارشال می نویسد که مدیریت علمی: "ادعای خود را مبنی بر استفاده از روش های علمی برای مشکلات گسترده تر تجارت، بسیار بهتر از آنچه که قبلاً انجام شده بود ابراز داشته است (1919: 368).

3.2. دو گرایش اصلی مدیریت علمی: حضور دست و پاگیر بخش برنامه ریزی

به گفته مارشال، مدیریت علمی، دو گرایش اصلی دارد:

یک گرایش اصلی (...) به سمت تمرکز است، همراه با تخصص کنترل در مورد همه مواردی که نیاز به فکر و قضاوت دارند (...). دومین گرایش اصلی (...) ممکن است در این عبارت، تجسم یابد که روش های سنتی کار، و به ویژه کار دستی، "کارگرانی عالی هستند، اما استاد خوبی ندارند" (مارشال 1919: 70-369).

نتیجه اولین گرایش، تقسیم شدید کار ذهنی است و نتیجه گرایش دوم، یک سازماندهی مجدد، یعنی تغییر روشهای سنتی کار از طریق مطالعات ارگونومیک و "زمان و حرکت" است.

3.3. از رابطه شخصی تا رابطه "کارتی"

ثابت شده است که مدیریت علمی از ظرفیت بالایی برخوردار است: همانطور که این مدیریت در ایالات متحده نشان می دهد که کارآیی کارگران را افزایش می دهد و می تواند منبع موفقیت اقتصادی باشد:

چنین سیستمی، وقتی کاملاً راه اندازی شود، و توسط طرفداران توانا و مشتاق، کار کند، ممکن نیست دانشکده های موجود عملیاتی را به بهترین حساب در تولید ثروت مادی تبدیل نکند. بی ربط نیست توجه داشته باشیم که آمار مقایسه ای بین المللی نشان می دهد که تولید سرانه در صنایع مهندسی، بسیار بیشتر از هر حوزه دیگر در آمریکا است (مارشال 1919: 374).

مدیریت علمی باعث ایجاد ساختاری می شود که با تقسیم بندی مشخص نقش ها و عملکردها شناخته می گردد. یک تقسیم کار مشابه، لزوماً در شرکتهای بزرگ به طور سنتی سازمان یافته نیز موجود است، اما بین دو نوع سازمان صنعتی، تفاوت مهمی وجود دارد:

از آنجایی که عامل، تحت هدایت و نفوذ انحصاری یک کارگزار واحد تقریباً برای همه اهداف بود، تحت سیستم جدید، او از هشت (...) [یا بیشتر] نفر متشکل از متخصصان بخش های مختلف کار خود، دستور می گیرد (مارشال 1919: 373).

روابط یک کارفرما با کارمندانش به طور کلی شامل برخی از عناصر است که ارتباط کمی با کسب و کار دارند: و حتی صرفاً از نظر تجاری، این واقعیت را باید در نظر گرفت که اعتماد، احترام و محبت کارکنان وی یک دارایی تجاری بسیار ارزشمند است، از نوعی که ماشین آلاتش، قادر به تأمین آن نیستند (مارشال 1919: 351).

3.4. اتلاف موقوفات فردی

جنبه دیگری از مدیریت علمی مورد انتقاد مارشال، با تقسیم شدید کار و استانداردسازی که سیستم جدید، آن را تلویح می کند، ارتباط دارد. برعکس، استانداردسازی به خودی خود، مضر نیست، "استانداردسازی، مظهر تکامل تدریجی تکنیک های بهبودیافته است" (مارشال 1919: 201). با این حال، استانداردسازی می تواند مضر نیز باشد.

مارشال (1919: 227) بین "استانداردسازی قطعات اجزا" و "استانداردسازی ساختارهای پیچیده" تمایز قائل می شود: مورد اول، یک استاندارد انعطاف پذیرتر معمولی برای مشاغل کوچک و متوسط ​​است و برای تغییرات بعدی، مفید است. مورد دوم، برعکس، بسیار سفت و سخت است و ویژگی شرکت های بزرگ است. این نوع استانداردسازی است که، به گفته مارشال: "با کاهش خاصی در مکانی که توسط دانشکده های عالی نوآوری در آن صنعت ایجاد می شود، همراه است" (مارشال 1919: 243).

هنگامی که یک فعالیت تولیدی به چندین زیرفعالیت تقسیم می شود، لازم است آنها را هماهنگ کنیم. اما هماهنگی تعداد زیادی از فعالیت ها لزوماً از یک سختی ساختاری و در نتیجه، امکان محدودی برای بیان خلاقیت هر فرد ناشی می شود: هر کارگر، وظیفه ای کاملاً مشخص دارد و کارآیی کل فرآیند تولید به این بستگی دارد که چقدر از نزدیک دستورالعمل ها دنبال می شوند. بهره وری تولیدی، بسیار بالا است اما این بهره وری با قیمت بدست می آید: فقر در ظرفیت خلاقیت هر فرد، که همیشه باید همان کار ساده و تکراری را انجام دهد. اما، طبق گفته مارشال، رهبری صنعتی به "فردیت و قوه خلاقیت" بستگی دارد. در واقع، رهبری باید به آن بستگی داشته باشد تا به پیشرفت و نه صرفاً ثروت مادی، کمک کند. در صنعت و تجارت، مارشال قصد دارد "تحقیق کند که ساخت ماشین های نیمه اتوماتیک، که در کنترل آنها نیازی به استفاده از هیچ دانشکده عالی نیست، مزیت واقعی جهان است یا خیر" (مارشال 1919: 152).

مقالات ترجمه شده جدید رشته مدیریت

3.5. ساختار سفت و سخت شرکت ها

در مشاغل بزرگ که به طور سنتی، سازمان یافته اند، رئیس به امور استراتژیک عمومی رسیدگی می کند، در حالی که سایر کارها توسط سایر بخشها انجام می شود: همچنین در شرکتهای سنتی، (لازم) است یک کار (ذهنی) وجود داشته باشد. اما، همانطور که مارشال اشاره کرد: "تحت مدیریت علمی، جزئیات از قبل، کار شده است. تا حدی برای اینکه "کارتهای دستورالعمل" کاری برای همه افراد عملیاتی، آماده شوند" (1919: 372).

هر فرد عملیاتی، مجبور است دستورالعمل های خود را دنبال کند و بدون اینکه امکان استفاده از ابتکار عمل شخصی خود را داشته باشد، ساعت ها همان عملیات را تکرار می کند. جزئیات هر عملیات از قبل، (روی کارت ها) نوشته شده است، اما این بدان معناست که هنگامی که یک عملیات، ثابت می شود و جزئیات آن توسط اداره برنامه ریزی، کار می شود، تا زمانی که تصمیم دیگری توسط اداره اتخاذ نشود، هیچ چیز توسط عامل نمی تواند تغییر کند. این همچنین بدان معناست که ساختار شرکت، سفت و سخت می شود، زیرا هیچ چیز را نمی توان در محل، تغییر داد یا در مورد آن، تصمیم گرفت. این یک محدودیت خطرناک برای شرکت است زیرا نمی تواند با تغییرات جو اقتصادی، سازگار شود، به گفته مارشال، "هرگز کاملاً ثابت نیست" (مارشال 1919: 51).

4. زمینه های انتقاد مارشال

4.1. شرکت های کوچک در مقابل شرکت های بزرگ

در صنعت و تجارت، همراه با تجزیه و تحلیل دقیق مدیریت علمی و تصدیق اینکه "اندازه بزرگ"، (تقریباً) روند غیر قابل استناد زمان صنعتی مدرن است، مارشال بر اهمیت شرکت های کوچک و متوسط، ​​تأکید می کند. واقعیت صنعتی، برای مارشال، از شرکتهای کوچک، متوسط ​​و بزرگ، ساخته شده است و باید انجام شود: هر نوعی از شرکت، دلایل خوبی برای وجود داشته و مزایا و معایب خاص خود را دارد. برای شرکت های بزرگ، مارشال با شرکت های کوچک و نه با شرکت های ضعیف، بدون ابتکار و هدف ابتکاری، مخالف نیست، و این بعد را از نظر، دور نگه می دارد، زیرا "نیاز اصلی اکثر صنایع مدرن، به هوش بیدار، قضاوت خوب، زودهنگام و امانت در رفتار از طرف کارمندان با مسئولیت بیشتری همراه است (مارشال 1919: 168).

تجربه ایجادشده در طی چندین سال، امکان تعیین نرخ "استاندارد" دستمزد را فراهم می کند، که مطلق در نظر گرفته نشده است، بلکه صرفاً نرخی است که پاداش یکسان برای کارگران با کارآمدی یکسان را در کارخانه های مختلف، تضمین می کند. اشاره به منطقه صنعتی لانکاشایر، دو بار در فصول اختصاص داده شده به مدیریت علمی صورت گرفته و در نگاه اول، کمتر تصادفی به نظر می رسد. مناطق صنعتی با اقتصاد خارجی، مشخص می شوند که "به توسعه عمومی صنعت وابسته هستند" (مارشال 1920: 266). در نظریه خالص ارزش های داخلی برای شرکت های بزرگ، مارشال مخالف شرکت های جمع آوری شده در یک منطقه است:

به طور کلی، مزایای تولید در مقیاس بزرگ را می توان با تجمع تعداد زیادی شرکت کوچک در یک منطقه و همچنین ساخت چند اثر بزرگ به دست آورد. درست است که معایبی که شرکت های کوچک در رقابت با شرکت های بزرگ تحت آن قرار دارند، سریعتر از مزایای عجیب آنها افزایش می یابد و اینکه در اکثر موارد نه در همه جهات، تمایل به جایگزینی شرکت های کوچک وجود دارد. اما در معاملات فلزی (...) و در بسیاری دیگر، مزایایی که عموماً تحت عناوین تقسیم کار و تولید در مقیاس بزرگ طبقه بندی می شوند، تقریباً با تجمع در یک منطقه از بسیاری از تأسیسات اندازه متوسط، ​​مانند احداث چند کارخانه بزرگ به دست می آیند (ویتاکر 1975، جلد دوم: 196).

شرکت های جمع آوری شده در یک منطقه به سه دلیل عمده می توانند با شرکت های بسیار بزرگ رقابت کنند و به مزایای مهم دست یابند:

4.2. اجزای تشکیل دهنده پیشرفت

مارشال از همان ابتدای مطالعات اقتصادی خود، این نگرش انتقادی را نسبت به بنگاه های بزرگ اقتصادی نشان می دهد، به طوری که توسط نوشته های اقتصادی اولیه منتشرشده توسط ویتاکر (1975) نیز ثابت می شود. در شرکت های بزرگ، بوروکراسی و برنامه های معمول، مانع سازگاری سریع کسب و کار با تغییرات برون­زا می شود:

کارهای حسابدار برای هر بخش باید کامل و دقیق باشند و به گونه ای مرتب شده باشند که بخشی از یک سیستم بررسی دقیق را تشکیل دهند. چنین سیستمی لزوماً زحمت زیادی ندارد و با کشش، ارتباط ندارد (...). تا آنجا که یک سیستم چک، کشش و ابتکار عمل را سرکوب می کند، این یک آسیب برای جامعه و همچنین شرکت است (مارشال 1919: 324).

به گفته مارشال، اندازه بزرگ شامل استحکام ساختاری، یعنی اینرسی هایی است که ابتکار عمل فردی و تجاری را سرکوب می کنند و علاوه بر این، فشار اساسی برای پیشرفت را نیز ایجاد می نمایند.

پیشرفت را هسته اصلی و هدف مطالعات اقتصادی وی می دانند. به گفته مارشال:

پیشرفت، جنبه های زیادی دارد. پیشرفت شامل پیشرفت توانایی های ذهنی و اخلاقی است، حتی اگر انجام آنها هیچ سود مادی نداشته باشد. اصطلاح پیشرفت، دقیق است و گاهی اوقات صرفاً به معنای افزایش فرماندهی انسان بر ملزومات مادی رفاه جسمی و اخلاقی تلقی می شود، و اشاره خاصی به اینکه این دستور در توسعه چه مواردی از زندگی عالی بشری محاسبه می شود، صورت نمی گیرد. وقتی افزایش ثروت مادی برای استحکام شخصیت، کافی باشد تا بتواند آن را به خوبی معرفی کند. (...) پیشرفت واقعی انسان، مهمترین پیشرفت در احساس و تفکر است، اما بدون سرمایه گذاری و انرژی زیاد نمی توان آن را پایدار نگه داشت (بایگانی کتابخانه مارشال، جعبه قرمز 1 (3)، کد هویت: مارشال 3/5/1).

چند نتیجه نهایی

در طی دهه های 1960 و 1970، بسیاری از وقایع، بحران مدل تیلوریست و فوردیست را ایجاد می کنند. در میان نقص منتسب به مدل فوردیست، مهمترین آن، عدم انعطاف پذیری است. در طول دهه 1970، اقتصاددانان به دو پدیده مهم توجه کردند: نشاط شگفت آور شرکت های کوچک و متوسط، به ویژه هنگامی که در یک منطقه صنعتی جمع می شوند؛ و تمایل شرکت های بزرگ به تولید انعطاف پذیر (عظیم) برای بقا در بازار. انعطاف پذیری به کلیدواژه آنچه امروزه بعد از فوردیسم نامیده می شود، تبدیل شده است.

همانطور که مارشال پیش بینی می کرد، مدیریت علمی، برخی از "انتقادات آشکار" را منسوخ کرد (1919: 375)، اما آماده مواجهه با تغییر دنیای واقعی نبود که مارشال هرگز آن را نادیده نمی گرفت.

مقالات ترجمه شده جدید رشته مدیریت

در یک کار اخیر، گارود و کوتا (1994) مدیریت علمی را با سیستم های تولید انعطاف پذیر، مقایسه کرده اند. اصول مدیریت علمی "نتیجه ایجاد یک معامله بین تنوع محصول و هزینه تولید بود" (1994: 672) اما اخیراً، انعطاف پذیری، "حیاتی برای بقا در صنایعی است که با تغییر سریع و بازار متنوع محصولات" مشخص می شود (1994: 671). جالب اینجاست که پژوهشگران برای نشان دادن استدلال خود، از ساختار و عملکرد مغز انسان به عنوان استعاره استفاده می کنند. علاوه بر این، آنها بر تشابه نزدیک بین نحوه کار سیستم های انعطاف پذیر تولید و عملکرد مغز انسان تأکید می کنند. استفاده از مغز انسان به عنوان استعاره، خصوصاً در تحلیل های صنعتی، چیز جدیدی نیست. جالب­تر اینکه این موضوع، اصلی ترین موضوع مطالعات فلسفی مارشال نیز هست: در کتاب ماشین یه، یکی از اولین نوشته های فلسفی که اخیراً توسط رافائلی منتشر شده است (1990a، b، 1991، 1994a، b، 2003)، مارشال، ذهن را توصیف کرده و رابطه بدن و چگونگی عملکرد ذهن انسان را بررسی می کند. ذهن، یک "خودسازمان در حال تکامل" است و با تجربه، "رشد می کند". ذهن "در حین عمل، تغییر می کند" و "کسب دانش، روندی پایان ناپذیر است" (رافائلی 2003: 35)؛ اقدامات و فرایندهای ذهنی انسان بر اساس ترکیبی از استانداردسازی، سایر اتصالات خودکار و (لزوماً) تنوع است. تغییرات و اقدامات خارجی، واکنشهای روحی و جسمی را به دنبال دارد: از طریق روند آزمون و خطا، انسان سعی می کند با حوادث ناشناخته و غیر معمول روبرو شود. آزمایش های موفقیت آمیز، احتمالاً تکرار شده و بنابراین "عادی" می شوند. انسان وقتی مجبور است با یک وضعیت مشابه یا یکسان روبرو شود، از روال مشابهی استفاده می کند. کنش ها و فرایندهای ذهنی انسان ها از روال های مشخصی تشکیل شده است، اما باید آزادی نیز وجود داشته باشد، زیرا وقایع جدید به طور مداوم رخ می دهند: ذهن انسان باید آزاد باشد تا فرایندهای جدید آزمایش و انتخاب را آغاز کند.

مغز انسان (همانند "ماشین یه") و سیستم های تولید انعطاف پذیر، هر دو باید توانایی تغییر، تکامل و تولید را داشته باشند. هر دو، امکان استفاده از تخیل را دارند، که مارشال آنها را به عنوان یک دانشکده فکری بسیار مهم همراه با ادراک و تعقل در نظر گرفت. در واقع، از نظر وی، تخیل یک قوه بسیار مهم است، همانطور که از متن زیر مشخص است: مهم ترین چیزی که او (به عنوان یک اقتصاددان) نیاز دارد، تجسم است تا خود را در مسیر آن دسته از علل رویدادهای مرئی که دور هستند یا زیر سطح قرار دارند و از آن دسته از آثار علل مرئی که دور هستند یا در زیر سطح قرار دارند، تصور کند" (مارشال 1920: 43). تجسم به فرد اجازه می دهد تا با مشکلات پیچیده ای روبرو شود (و اغلب، آنها را حل کند)، به ویژه با توجه به آینده دور. تجسم، "ایجاد جنبش" می کند (مارشال 1919: 203) و عنصر اصلی در یک محیط در حال تغییر است.

مشکل بزرگی که در ارتباط با شرکت های بزرگ و مدیریت علمی وجود دارد، فقدان خصوصیاتی است که تجسم بشر را تعیین می کند. قوانین بوروکراسی، سخت­گیری همه چیز را به جز اقدامات و فعالیتهای استاندارد، می کاهد و بنابراین امکان استفاده آزادانه بشر از تخیل خود، خلاق بودن و مواجهه با موقعیت های ناشناخته و غیر منتظره را از بین می برد.

دانستن تحلیل مارشال در مورد "ماشین مغز" برای درک بهتر نگرش او نسبت به شرکت های بزرگ، استانداردسازی و مدیریت علمی، مفید است: اگر کسی به تجزیه و تحلیل صنعتی او برگردد، می تواند میزان آن را مربوط به تأملات اولیه وی در مورد "این ماشین" ببیند. اول، شرکت ها بخشی از یک محیط در حال تغییر هستند و باید در برابر محرک های آن واکنش نشان دهند. ظرفیت سازگاری و انعطاف پذیری از ویژگیهای اساسی شرکتهایی است که بخشی از یک محیط تکاملی هستند، اما در یک شرکت بزرگ، سفتی ساختاری با آنها تداخل ایجاد می کند. دوم، حتی در شرکت های بزرگ نیز لازم است که نسبتی بین استانداردسازی و تغییرات، وجود داشته باشد. به همین دلیل، مارشال معتقد است که "استانداردسازی قطعات"، انعطاف پذیرتر و معمولی برای شرکت های کوچک و متوسط​​، "از نظر اقتصادی، سازنده­تر است و نسبت به ساختارهای پیچیده، خصومت کمتری با پیشرفت دارد" (مارشال 1919: 227).

طبق درس اسمیت که توسط کار بابیج (1832) غنی سازی شده است، مارشال، تقسیم کار را شرط اساسی برای (هر نوع) سازمانی می داند. با این وجود، مارشال، و همچنین اسمیت، بر نقص تخصص بیش از حد و تقسیم کار تأکید کرده و اهمیت خلاقیت، آزادی و فردیت را تأیید می کنند. سوم، آزادی فردی از نظر اقتصادی نیز مهم است: وقتی کارگران بتوانند آزادانه ظرفیت خود را ابراز کنند و مجبور به انجام کاری محدود، سختگیرانه و غیر قابل تغییر نباشند، شرکتی که در آن کار می کنند توانایی نوآوری و روبرو شدن با تغییرات خارجی را دارد. این جنبه آخر هرچه سیستم اقتصادی پیچیده تر شود، از اهمیت بیشتری برخوردار می شود.

ویتاکر در مقاله خود در سال 1999 به درستی تأکید کرد که "نگرانی غالب مارشال از مدت ها قبل در مورد بهره وری پویای اقتصاد بوده است که تأثیر آن در ارتقای تغییرات اقتصادی و به ویژه در ایجاد دانش جدید و روش های جدید انجام کار، مشاهده می شود. همچنین، او همیشه تولید را به عنوان وسیله ای ضروری برای پیشرفت بشر ارزیابی می کرد." اما نتیجه گیری می کند: "عدم موفقیت [مارشال] در تأکید بر تهدیدهای احتمالی که ممکن است مدیریت علمی هم برای کارآیی پویا و هم برای پیشرفت انسان ایجاد کند، تعجب آور است" (ویتاکر 1999: 265).

با کمک مفهوم "ماشین یه"، اکنون می توان بهتر درک کرد که چرا مدیریت علمی، امکان استفاده از تجسم "درجا" را از بین می برد و اجازه نمی دهد خلاقیت انسان، خود را بروز دهد: بنابراین، شخص می داند که انتقاد مارشال از مدیریت علمی توسط این عقیده می تواند مانعی خطرناک برای پیشرفت باشد. علاوه بر این، مشخص شده است که پیشرفت به ویژگی های انسان مربوط می شود و از نظر مارشال، مدیریت علمی نمی تواند به عنوان ابزاری برای پیشرفت انسان، در درازمدت تلقی شود.

این همان نقطه ای است که در آن، نظر پژوهشگر از نظر ویتاکر فاصله می گیرد. از نظر حقیقت، وقتی ویتاکر مقاله خود را نوشت، توانایی "ماشین یه" از نظر تفسیر اندیشه مارشال به طور کامل شناخته نشد. نظرات "ماشین یه" و مارشال در مورد پیشرفت، امکان درک دلایل انتقاد وی از شرکت های بزرگ و مدیریت علمی را دارد. علاوه بر این، آنها بر اهمیت شناخت زمینه فکری اقتصاددانان برای تفسیر و درک افکار آنها تأکید می کنند.

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی