نمونه ترجمه تخصصی کیفیت گزارشگری مالی
بسیاری از پژوهشها از اقلام تعهدی به عنوان جایگزینی برای کیفیت گزارشگری مالی استفاده میکنند. برخی از این پژوهش ها به این نتیجه رسیدند که حق الزحمه های زیاد NAS با کیفیت کمتر اقلام تعهدی همبستگی دارند (فرانکل، جانسون و نلسون 2002؛ سریندی وگول 2007). پژوهشهای دیگر هیچ همبستگی بین آنها نیافتند (آشبا، لافوند و ماهیو 2003؛ چانگ و کالپور 2003؛ میترا 2007). گروه آخر مزایای ناشی از فراهم ساختن NAS را مستند ساخته اند: گردش وجوه نقدی آینده که بیشتر قابل پیشبینی هستند با ریسک اطلاعاتی کمتر (نام و رونن 2012)، تأخیر کمتر در ارائۀ گزارش حسابرسی (نیکل و شارما 2012) و برابری درآمدی (کوه، راجپال و رینواسان 2013). چندین پژوهش، شواهدی در مورد عوامل تأثیرگذار بر رابطۀ بین NAS و اقلام تعهدی فراهم ساختهاند. لارکر و ریچاردسون (2004) دریافتند برای شرکتهایی با مدیریت ضعیف، همبستگی منفی بین میزان کل حق الزحمه و اقلام تعهدی، بسیار شدیدتر است. گول، جاگی و کریشنان (2007) گزارش دادند زمانی که دورۀ تصدی حسابرسی کوتاه است و تعداد صاحبکار کم است، NAS رابطۀ مثبتی با اقلام تعهدی دارد.
غیر از اقلام تعهدی، محققان از ارائۀ مجدد صورتهای مالی به عنوان جایگزینی برای کیفیت گزارش مالی استفاده میکنند. کینی، پالمرز و شالز (2003) شواهدی از (a) همبستگی مثبت بین حقالزحمۀ حسابرسی، حقالزحمههای مربوط به حسابرسی و حقالزحمههای غیرحسابرسی و ارائۀ مجدد صورت های مالی یافتند، و (b) همبستگی منفی بین خدمات مالیاتی و ارائۀ مجدد صورتهای مالی یافتند. سیتارامان، سان و وانگ (2011) نقش مثبت خدمات مالیاتی غیرحسابرسی فراهم شده توسط حسابرس (NATS) را تأیید کرده اند، و همبستگی منفی بین NATS و ارائۀ مجدد صورتهای مالی مربوط به مالیات را مستند ساخته اند.
فرگاسون، سو و یانگ (2004) از هر دو ارائۀ مجدد صورتهای مالی و مورد هدف قرار گرفتن توسط تحقیقات نظارتی در انگلستان به عنوان شاخص استفاده کردهاند. آنها دریافتند که NAS منجر به کیفیت کمتر گزارشگری مالی میشود. به همین نحو، مارکلویچ و راسنر (2013) گزارش دادند که حقالزحمه های NAS با احتمال تنبیه شدن توسط SEC به علت کلاهبرداری رابطۀ مثبتی دارد.
رفتارها و نظرات کاربران
کاربران صورت مالی ممکن است وابستگی اقتصادی ناشی از NAS را به عنوان عامل کاهشدهندۀ انصاف حسابرس و بنابراین کاهشدهندۀ کیفیت گزارشات مالی در نظر بگیرند (کینی 2014). لاوین (1976) دریافت که خدمات حقوق و دستمزد، توسط مدیران وامدهی به عنوان عامل کاهشدهندۀ انصاف حسابرسی در نظر گرفته میشود. شاکلی (1981) دریافت که بانکداران و تحلیلگران مالی، شروط حسابرس در مورد خدمات مشاوره مدیریت، را به عنوان تهدیدی برای استقلال حسابرسی در نظر می گیرند. لو، گیگر و پانی (1999) دریافتند که مشارکت حسابرسان در عملکردهای مدیریتی داخلی مربوط به حسابرسی، تأثیر مضری بر نظر کارمندان وامدهی و تصویب نهایی وام داشته است. همچنین محققان تأثیر NAS بر رفتار کاربران را بررسی کردهاند. برخی از محققان ، هیچ همبستگی بین مقدار NAS و بازده غیرعادی، برای بازار سهام نیافتند (آشبا 2003، چانی و فیلیپچ 2002). با این حال اکثر شواهد مطابق واکنش منفی بازار نسبت به میزان بالای NAS در موارد مختلف است: (a) تاریخ افشاء حقالزحمه (فرانکل 2002)، (b) اعلام درآمدهای 3 ماه یکبار (فرانسیس و کی 2006)، (c) رویدادهای کلیدی که راه را برای عبور SOX آماده میکند (جین و رضایی 2006، ژانگ 2007)، (d) صاحب کاران آرتور اندرسون درمورد دورۀ اعلام جرم (کریشنامورتی و ژو 2006) و (e) افشای نقض قوانین NAS (الیفسن و نیوزفلا 2013). برخی پژوهشها در رابطه با ضریب واکنش سود (ERC) یک همبستگی منفی بین NAS و ERC گزارش داده اند (هیگز و اسکانتز 2006، کریشنان و سامی و جانگ 2005). با این وجود گوش (2009) هیچ همبستگی پیدا نکرد. برخلاف آن، لیم و تان (2008) گزارش دادند با میزان NAS به دست آمده از متخصصان صنعتی ERC افزایش مییابد.
پژوهشها در رابطه با بازار بدهی نشان میدهند که NAS تأثیر مضری بر ردهبندی اوراق قرضه (براندون، کربتری و ماهر 2004) یا هزینۀ بدهی دارد (هالیتوال، گلینسون و ملندرز 2008).
اشمیت (2012) در زمینۀ شکایت از حسابرسی، به تحقیق در مورد تأثیر NAS بر وابستگی حسابرس پرداخته است و دریافته است که (a) حقالزحمههای بیشتر NAS منجر به افزایش این احتمال میشود که ارائۀ مجدد صورت مالی منجربه شکایت شود و (b) شکایت به احتمال زیاد منجر به تسویه با حسابرس میشود و در صورتی که وکیل شاکی بیان کند که به علت وابستگی اقتصادی به خصوص به علت حقالزحمه NAS، از استقلال ممانعت شده بود، میزان مبلغ تسویه بیشتر خواهد بود.
خلاصه: بیشتر پژوهشها براساس بررسی تصمیمات گزارش شدۀ حسابرسان و کیفیت اقلام تعهدی، شواهدی که نشان دهد NAS بر کیفیت حقیقی حقالزحمه زیان میرساند نیافتند. با این حال برخی پژوهشها گزارش دادند که NAS درست نمایی تحقیقات نظارتی را افزایش میدهد و افشای عمومی حقالزحمههای NAS، خریدهای NAS را کاهش میدهد. این موضوع مطابق یافتههای پژوهشهای مربوط به دیدگاهی است که بیان میکنند کاربران صورتهای مالی و هیأت منصفه، NAS را تهدیدی برای استقلال حسابرسی و کیفیت حسابرسی در نظر می گیرند. با این وجود شواهد تجربی در رابطه با کیفیت حقیقی حسابرسی نشان میدهد NAS های مربوط به مالیات بطور ویژه کیفیت حسابرسی را بهبود میبخشند.
دورۀ تصدی حسابرس
دو دیدگاه مخالف در مورد تأثیرات دورۀ تصدی حسابرس بر کیفیت حسابرسی وجود دارد. یکی از آنها بیان میکند زمانی که رابطۀ بین حسابرس و صاحبکار طولانی میشود، حسابرس میتواند رابطهای نزدیک با صاحبکار برقرار کند و بیشتر به نفع مدیر عمل کند و بنابراین کیفیت حسابرسی را کاهش دهد. این دیدگاه از چرخش اجباری شریک حسابرسی پشتیبانی میکند. دیدگاه دیگر، این است که هنگامی که دورۀ تصدی حسابرسی طولانی میشود، حسابرسان اطلاعات خود در مورد تجارت های صاحبکاران افزایش میدهند و مهارت خود را در طی حسابرسی توسعه میدهند و بنابراین به کیفیت حسابرسی بالاتری دست مییابند. به طور کلی پژوهشها در مورد دورۀ تصدی حسابرسی نتیجه گرفتهاند که دورۀ تصدی حسابرسی بلند مدت زیانی به کیفیت حسابرسی نمیرساند.
انگیزه، نظرات و رفتارهای حسابرسان
یافتههای تحقیقاتی در مورد توانایی حسابرسها در دورۀ تصدی حسابرسی ترکیب شده است. برخی پژوهشها هیچ رابطهای بین دورۀ تصدی و نظر و رفتار حسابرس نشان نمیدهند. شاکلی (1981) در پژوهش اولیه در مورد دیدگاه حسابرس گزارش داده است حسابرسها دورۀ تصدی بیش از 5 سال را به عنوان عامل کاهشدهندۀ استقلال در نظر نمیگیرند. نیکل و و نسترالن (2007) دریافتند که دورههای تصدی طولانی، احتمال GCO ها برای شرکتهایی که بعداً ورشکست شدند، را نه افزایش و نه کاهش داده است.
محققان دیگر در مورد همبستگی بین دورۀ تصدی و رفتار حسابرسها یافتههای متناقضی یافتند. دیز و گیراکس (1992) گزارش دادند زمانی که دورۀ تصدی حسابرسی طولانی میشود، یافتههای کیفیت کنترل کاهش مییابد. کری و سیمنت (2006) تأیید کردند که در استرالیا، دورۀ تصدی شریک حسابرسی، با احتمال GCO ها همبستگی دارد. با این وجود یک پژوهش آمریکایی در مورد GCO نشان میدهد که احتمال ورشکستگیهای حسابرسی در سالهای اولیۀ رابطۀ بین حسابرس و صاحبکار بیشتر است (گیگر و راناندان 2002). بمبر و ایر (2007) بیان کرده اند که انگیزۀ هر شریک حسابرسی میتواند با انگیزۀ مؤسسه ی حسابرسی مغایر باشد. آنها دریافتند دورۀ تصدی شریک حسابرسی طولانی میتواند موافقت حسابرس با اولویتهای صاحبکاران را افزایش دهد و اینکه دورۀ تصدی حسابرسی مؤسسه با کاهش درست نمایی امتیازهای حسابرسی همبستگی دارد. مجموع این نتایج نشان میدهد که برخلاف شریک حسابرسی، مؤسسۀ حسابرسی انگیزهای قوی برای مستقل باقی ماندن دارد.
محققان در رابطه با دورۀ تصدی حسابداری، تأثیر چرخش شریک بر تلاش حسابرس و برابری حسابرسی را یافتند. بدارد و جانستون (2010) شواهد تجربی فراهم ساختند که نشان میداد به دنبال چرخش شریک، تلاش برای مشارکت برنامهریزی شده افزایش مییابد. داترلی، دیکنز، و هیگز (2012) با استفاده از مصاحبهها و نظرسنجیها بیان کرده اند که چرخش اجباری شریک، به طور کلی احتمال جابهجایی را افزایش میدهد، در حالی که ممکن است شریکان به جای نقل مکان مهارت جدیدی را به دست آورند. مهمتر از همه شریکان میدانند که کیفیت حسابرسی از حفظ شدن رنج میبرد، که نشان میدهد چرخش سریع شریک میتواند تأثیر منفی غیرعمدی بر کیفیت حسابرسی داشته باشد. پژوهش آزمایشی توسط وانگ و تاتل (2009) در رابطه با چرخش در مؤسسه، نشان میدهد که تحت چرخش اجباری مؤسسه، نتایج مذاکره نسبت به اولویت صاحبکار، به اولویت های حسابرس بیشتر نزدیک است. دوئیز باربادیلو، گومز آلیگار و کارا (2009) در مورد اسپانیا در مورد اینکه چرخش اجباری مؤسسه با احتمال بیشتر صدور GCO همبستگی دارد هیچ شواهد تجربی نیافتند.
انگیزه ها، نظرات و رفتارهای صاحبکاران
شواهد محدودی در مورد نقش صاحبکار وجود دارد. شواهد موجود نشان میدهد که صاحبکارها دیدگاه مثبتی نسبت به دورۀ تصدی حسابرسی طولانی دارند. نپ (1991) توسط نظرسنجی دریافت که از نظر کمیتۀ حسابرسی، حسابرسهایی با دورۀ تصدی بین 5 و 20 سال، اشتباهات با اهمیت را نسبت به دورۀ تصدیهای کوتاه مدت بهتر شناسایی میکنند. در ضمن، همانطور که توسط افزایش خرید خدمات مالیاتی (اومر، بدارد و فالستا 2006) مشخص شده است، دورۀ تصدی طولانیتر به نفع حسابرس است و همانطور که توسط افزایش فراوانی مقیاس سود در استرالیا مشخص شده است، به نفع صاحبکار است (کری و سیمنت 2006).
کیفیت گزارشگری مالی
اکثر یافتههای تجربی در مورد اینکه دورههای تصدی طولانیتر منجر به کاهش کیفیت گزارش مالی نمیشوند، موافق هستند. اکثر پژوهشها، از اقلام تعهدی به عنوان جایگزینی برای کیفیت گزارشگری مالی استفاده میکنند. مایرز و اومر (2003) و چن، لین (2008) رابطهای مثبت بین دورۀ تصدی حسابرسی و برابری درآمد یافتند. در استرالیا کری و سیمنت (2006) هیچ همبستگی نیافتند. همچنین محققان دریافتند هنگام بررسی رابطه بین دورۀ تصدی حسابرسی و کیفیت گزارشگری مالی اندازه حائز اهمیت است. منری، ماک و ترنر (2008) دریافتند که دورۀ تصدی حسابرسی با کیفیت گزارشگری مالی برای صاحبکاران بزرگ همبستگی ندارد در حالی که یک همبستگی منفی برای صاحبکاران کوچک وجود دارد، که از نظریه اینکه حسابرسهای صاحبکاران بزرگتر مدیریت درآمد را کمتر تحمل میکنند، پشتیبانی می کند. این نظریه توسط لی (2010) تأیید شده است، او دریافت که بین مؤسسۀ حسابرسی و محافظهکاری برای صاحبکاران بزرگ همبستگی مثبت وجود دارد اما نه برای صاحبکاران کوچک. برخی پژوهشها نتایجی گزارش میدهند مطابق این نظریه که حسابرسها برای افزایش دانش خود در مورد تجارت صاحبکاران به زمان نیاز دارند، بنابراین کیفیت گزارشات مالی میتواند در سالهای اولیۀ مشارکت کمتر باشد. جانسون، کورانا و رینولد (2002) گزارش داده اند که برابری گزارشات مالی برای مؤسسه هایی با دورۀ تصدی حسابرسی کوتاه (نسبت به دورۀ متوسط) کمتر است و اینکه دورۀ تصدی بلندمدت با کیفیت کمتر همبستگی ندارد. به همین ترتیب، کارسلو و نگی (2004) دریافتند که به احتمال زیاد در سالهای اولیۀ رابطۀ بین حسابرس و صاحبکار، مؤسسه ها قرارداد حسابداری و حسابرسی (AAER) را دریافت میکنند، اما هیچ شواهدی در رابطه با تمایل برای دریافت AAER ها برای دورۀ تصدی طولانی وجود ندارد. جنکینز و ولوری (2008) بیان کرده اند، محافظهکاری حسابداری بین دورۀ تصدی کوتاه مدت و دوره ی متوسط افزایش مییابد اما بین دورۀ تصدی متوسط و طولانی مدت تغییر نمیکند. به طور خلاصه پژوهشهای ذکر شده نشان میدهند دورۀ تصدی کوتاه مدت با کیفیت کم گزارشگری مالی همبستگی دارد. گول (2009) متوجه شد که این همبستگی برای مؤسسه هایی که حسابرسی آنها توسط متخصصهای صنعتی انجام میشود، نسبت به مؤسسه هایی که حسابرسی آنها توسط افراد غیرمتخصص انجام میشود، ضعیفتر است. نقش مثبت متخصص صنعتی توسط لیم و تان (2010) نیز تأیید شده است. با این وجود، تغییرات تنظیمی نیز میتوانند بر رابطۀ بین دورۀ تصدی و کیفیت حسابرسی تأثیر بگذارند. دیویس، سو و ترامپیتر (2009) گزارش داده اند که دورۀ تصدی کوتاه مدت و بلندمدت با افزایش استفاده از اقلام تعهدی اختیاری برای پیشبینی درآمدها پیش از تصویب SOX همبستگی دارد؛ با این وجود این نتایج در دورۀ پس از SOX ناپدید میشوند.
دیدگاه و رفتار کاربران
مقالات موجود نشان میدهند کاربران بیانیۀ مالی، دورۀ تصدی طولانی را به عنوان عامل مضری برای استقلال حسابرس در نظر نمیگیرند. شاکلی (1981)براساس یک نظرسنجی از بانکداران و تحلیلگران مالی، نتیجه گرفت که دورۀ تصدی بیش از 5 سال به عنوان عامل کاهشدهندۀ استقلال در نظر گرفته نمیشود. گوش و مون دریافتند (2005) طبق نظر سرمایهگذاران بازار سهام، دورۀ تصدی طولانیتر با کیفیت بهتر درآمدها همبستگی دارد که در ERC های بزرگتر منعکس میشود. ، منسی، مکسول و میلر (2004) در رابطه با بازار بدهی دریافتند که دورۀ تصدی طولانیتر با هزینۀ کمتر بدهی در بازار اوراق قرضه همبستگی دارد. با این وجود، گوش و مون (2005) بیان کردند که دورۀ تصدی تأثیری بر نظر تحلیلگران بازار بدهی در مورد کیفیت درآمدها ندارد. به همین ترتیب، فورتین و پیتمن (2007) رابطهای بین دورۀ تصدی و گسترش شرکتهای خصوصی گزارش ندادند.
بون، کورانا و رامان (2008) بیان کرده اند، همانطور که در صرف ریسک برابری منعکس میشود، رابطۀ بین دورۀ تصدی حسابرسی مؤسسه و نظر سرمایهگذار در مورد استقلال یک سویه نیست. به همین ترتیب، در استرالیا عزیزخوانی، مونرو و شیلر (2013) دریافتند که دورۀ تصدی شریک حسابرسی، دارای یک رابطۀ غیرخطی با هزینۀ برابری است. همچنین آنها دریافتند که به دنبال چرخش شریک، هزینۀ برابری نیز افزایش مییابد. با این وجود ، چی، هانگ و لایو و زی (2009) در تایوان تأثیری از چرخش شریک بر کیفیت حقیقی حسابرسی یا کیفیت حسابرسی نیافتند.
خلاصه: اکثر پژوهشها نتیجه گرفتند که دورۀ تصدی طولانی زیانی بر استقلال حسابرس نمیرسانند. برخی از پژوهشها دریافتند که در حقیقت دورۀ تصدی طولانی، کیفیت حسابرسی را بهبود میبخشد و دورۀ تصدی کوتاه مدت با کیفیت کمتر حسابرسی همبستگی دارد. در ضمن به طور کلی پژوهشها در مورد دورۀ تصدی حسابرسی از این نظریه که حسابرسها مدیریت درآمد کمتری را با صاحبکارهای بزرگتر تحمل میکنند، پشتیبانی میکنند. به طور کلی کاربران بیانیۀ مالی دورۀ تصدی طولانی را به عنوان عامل زیانرسان به استقلال حسابرسی در نظر نمیگیرند.
وابستگی صاحبکار با مؤسسه های حسابرسی
ایماف (1978) سه مسئله درمورد وابستگی بین حسابرس با صاحبکار مطرح کرده است که میتواند بر استقلال زیان برسانند: (a) ممکن است حسابرس صاحبکار را به عنوان یک کارفرمای بالقوه در نظر بگیرد؛ (b) نزدیکی حسابرس با مدیریت میتواند بین حسابرس و سهامداران، کارفرمای حقیقی حسابرس فاصله ایجاد کند؛ و (c) ممکن است حسابرس با حفظ استقلال در مقابل همکاران سابق خود مشکل داشته باشد. در رابطه با این مسائل، SOX خواستار یک دورۀ یک ساله کاهش قیمت است پیش از آنکه شریک حسابرسی یا دیگر اعضای تیم بتوانند برای صاحبکار به عنوان یک مأمور مالی کار کنند. شواهد محدودی در مورد تهدید این وابستگی وجود دارد، احتمالاً به دلیل اینکه آن کمتر از میزان مورد انتظار رخ میدهد (فرانسیس 2004).
انگیزه، نظرات و رفتار حسابرسها
ایماف (1978) یکی از اولین کسانی است که به بررسی مسئلۀ استخدام حسابرس توسط صاحبکار پرداخته است و گزارش داده است که حسابداران رسمی (CPA) نسبت به کاربران بیانیه مالی، در رابطه با استقلال کمتر اهمیت دارند. علاوه بر موقعیتی که در آن صاحبکار، حسابرس را استخدام میکند (که رابطۀ استخدام نامیده میشود)، لنوکس (2005) موردی را بررسی کرده است که در آن شرکت کارفرمای سابق خود را به عنوان حسابرس استخدام میکند (رابطۀ دانشگاهی). او دریافت احتمال اینکه حسابرسها نظرات حسابرسی را به شرکتهایی با حسابداران دارای رابطۀ استخدامی منتقل کنند نسبت به به شرکت هایی با حسابداران دانشگاهی بیشتر است. به همین ترتیب یه، کارسون و سیمنت (2011) دریافتند احتمال کمی وجود دارد که حسابرسها GOC ها را به صاحبکارانی با مدیران دانشآموخته انتقال دهند کمتر است.
انگیزه، نظرات و رفتار صاحب کاران
تحقیقات موجود نشان میدهد که شرکتها برای رابطه با مؤسسههای حسابرسی انگیزه دارند. لنوکس (2005) دریافت که پس از انتقال نظرات شفاف حسابرس، گردش مالی مدیران اجرایی وابسته، کمتر از گردش مالی مدیران اجرایی غیر وابسته است که این نشان میدهد ارزش وابستگی توسط صاحبکار شناسایی نشده است. ونون و ویلیامز (2004) گزارش دادند که احتمال بیشتری وجود دارد که شرکتهایی با شریکان سابق نسبت به شرکت هایی بدون شریکان سابق به پیشبینیهای تحلیلگران برسند، که نشان میدهد مدیریت صاحبکاران از وابستگی آنها با مؤسسات حسابرسی منفعت کسب می کند.
جدا از مزایای بالقوه برای صاحبکاران، حسابرس سابق که توسط صاحبکار استخدام شده است، میتواند وابستگی دانشگاهی را تشویق کند (ایر، بامبر و برفیلد 1997). پژوهشی دیگر توسط لنوکس و پارک (2007) تأیید کرده است که احتمال منصوب کردن یک مؤسسۀ حسابرسی معین زیاد است، اگر افراد دانشآموخته آن کارمندهای صاحبکار باشند. علاوه بر آن در حضور مدیران دانشآموخته و دورۀ تصدی حسابرسی بلندمدت در استرالیا، NAS بیشتری از حسابرس خریداری شده است (یه 2011). برخلاف آن، نیکر و شارما (2013) دریافتند که وجود شریک سابق حسابرسی در کمیتههای حسابرسی صرفنظر از وابستگی به حسابرس کنونی منجر به کاهش خرید NAS از حسابرس میشود.
کیفیت گزارشگری مالی
تحقیقات موجود، نتایج متناقضی در مورد تأثیر وابستگی صاحبکار با حسابرسها بر کیفیت گزارشگری مالی ارائه داده است. منون و ویلیامز (2004) دریافتند شرکتهایی که شریکان سابق را به عنوان کارمند یا مدیر استخدام میکنند، اقلام تعهدی غیرعادی بزرگتری نسبت به شرکتهای کنترلی دارند. در ضمن برخی تحقیقات، عدم وجود تأثیرات مضر انتصابهای متغیر بر کیفیت گزارشگری مالی را نشان دادهاند. گیگر، نورث و اوکانل (2005) گزارش داده اند شرکتهایی که کارمندان گزارشگری مالی را مستقیماً از شرکتهای حسابرسی استخدام میکنند، درآمدیها را در دامنه ای بزرگتر مدیریت نمیکنند. گیگر، لنوکس و نورث (2008) هیچ شواهدی از کیفیت کمتر گزارشگری مالی، با شاخص اقلام تعهدی و درستنمایی AAER های دریافتی، به دنبال انتصابهای متغیر گزارش ندادند.
نظرات و رفتار کاربران
شواهد محدودی در رابطه با تهدید استقلال ناشی از جابهجایی حسابرسان سابق در شرکتهای صاحبکار وجود دارد. همانطور که در بخش انگیزه، نظرات و رفتارهای حسابرسها گفته شد، به نظر میرسد کاربران بیانیۀ مالی، تهدید به استقلال را بیشتر از CPA ها دریافت کنند (ایماف 1978). با این وجود، گیگر (2008) بیان کرده است، انتصابهای متغیر میتوانند عامل ایجاد مزیتهای بالقوه برای حسابرسی، توسط دانش و مهارت حسابرس قبلی در نظر گرفته شوند. یافتههای تحقیق رویدادی نشان میدهد که بازار سهام، انتصاب حسابرسهای خارجی شرکت را به عنوان کارمندان مالی برای شرکتهای کوچکتر در نظر میگیرد.
خلاصه: شواهد ترکیبی در رابطه با تأثیر وابستگی صاحبکار با حسابرسها در مورد کیفیت حسابرسی وجود دارد. برخی پژوهشها دریافتند این وابستگی از استقلال حسابرسی و کیفیت حسابرسی تشکیل شده است. پژوهشهای دیگر چنین شواهدی را گزارش ندادهاند. شواهد محدودی وجود دارد که نشان میدهند کاربران بیانیۀ مالی، انتصاب متغیر را برای شرکتهای کوچکتر مثبت در نظر میگیرند، اگرچه آنها معتقد هستند این وابستگی بیشتر حسابرسها را تهدید میکند.
نتیجهگیری و پیشنهاداتی برای آینده
استقلال حسابرس مدتها است که توجه تنظیمکنندگان، سرمایهگذاران، حسابرسها و محققان را به خود جلب کرده است. ما برای آنکه به افراد علاقهمند کمک کنیم بهتر تأثیر استقلال حسابرس بر کیفیت حسابرسی را درک کنند مقالاتی که از سال 176 تا 2013 در 9 مجله منتشر شده اند را مرور میکنیم. ما مرور خود را پیرامون 4 تهدید اصلی برای استقلال حسابرس تنظیم میکنیم با نامهای، (a) درجه اهمیت صاحب کار، (b) خدمات غیرحسابرسی، (c) دورۀ تصدی حسابرس و (d) وابستگی صاحبکار با مؤسسه های حسابرسی.
براساس مرور خود، نتیجه میگیریم در مورد اینکه استقلال حسابرس با وجود درجه اهمیت صاحب کار و NAS دارای نقص است، شواهد محدودی وجود دارد. SOX منجر به بهبود در کیفیت حسابرسی و گزارشگری مالی شده است. به طور کلی کاربران بیانیۀ مالی، NAS را به عنوان تهدیدی برای استقلال حسابرس میدانند، در حالی که شواهد در رابطه با کیفیت حقیقی حسابرسی طور دیگری است. به خصوص NAS های مربوط به مالیات کیفیت حسابرسی را بهبود میبخشد. اکثر پژوهشها نتیجه گرفتند که دورۀ تصدی طولانی زیانی به استقلال نمیرساند. برخی از این پژوهشها دریافتند که دورۀ تصدی طولانی در حقیقت کیفیت حسابرسی را بهبود میبخشد و دورۀ تصدی کوتاه مدت با کیفیت کم حسابرسی همبستگی دارد. تنها تعداد کمی از پژوهشها وابستگی صاحب کار را به عنوان یک عامل تهدید بررسی کردهاند و شواهد بدست آمده ترکیب شدهاند، بنابراین تحقیقات بیشتری در این حوزه مورد نیاز است. در رابطه با پیشنهاداتی برای تحقیقات آینده، ابتدا در مورد چهار تهدید اصلی و سپس در زمینههای کلیتر پیشنهاداتی ارائه میدهیم.
درجۀ اهمیت صاحبکار
اکثر پژوهشهای موجود در مورد درجۀ اهمیت صاحبکار در سطح ملی و اداری انجام شدهاند. اما در عمل تصمیم برای مشارکت حسابرسی در سطح شریکی انجام شدهاند. از آنجایی که تدبیر جبران خدمات شریک میتواند بر استقلال حسابرسی تأثیر بگذارد (ترامپیتر 1994)، تحقیقات بیشر در سطح شریکی میتواند دیدگاههای بیشتری در رابطه با این موضوع فراهم سازد. علاوه بر آن، تهدید درجه اهمیت صاحبکار برای استقلال حسابرس مطابق این نظریه است که حقالزحمۀ زیاد حسابرسی و غیرعادی به عنوان علامت خطر در نظر گرفته میشوند (برای مثال چوی، کیم و ژانگ 2010). در ضمن حقالزحمههای کم و غیرعادی نیز باید بررسی شوند زیرا آن قدرت مذاکرۀ صاحبکار را نشان میدهد و میتواند بر استقلال حسابرس و نهایتاً کیفیت حسابرسی تأثیر بگذارد (برای مثال آستانا و بون 2012).
خدمات غیرحسابرسی
اکثر پژوهشهای آمریکا براساس بررسی تصمیمات گزارشگری حسابرسی، شواهدی نیافتند که نشان دهد NAS بر کیفیت حقیقی حسابرسی تأثیر میگذارد. با این وجود، یک پژوهش آلمانی گزارش داد که کمتر احتمال دارد که حسابرس های Big four، نسبت به حسابرس های غیر Big four ، GCO ها را به صاحبکاران با حقالزحمههای بالا NAS منتقل کنند (راترینگر - ساکل 2013). این یافتهها تا حدی به علت کم بودن ریسک قانونی در آلمان هستند، زیرا حسابرس های Big four در آمریکا آنها را در معرض ریسک قانونی بیشتری قرار میداد اما نه آلمان به این صورت نیست. بنابراین یافتههای آلمان نشان میدهد که مسائل قانونی نسبت به شهرت نقش مهمتری در کاهش پیوند اقتصادی بین صاحبکار و حسابرس ایفا میکند. از آنجایی که اکثر پژوهشهای بایگانی از دادههای آمریکا استفاده میکنند، انجام این تحقیقات در کشورهای دیگر نیز سودمند است. زیرا از آنجایی که محیط آمریکا به طور کلی بسیار دادخواهانه شناخته شده است، قلمروهای خارجی با ریسک قانونی کم محیط سودمندی فراهم میسازند که درآن تأثیرات دادخواهی کاهش یافته است و تأثیرات شهرت بهتر میتواند مشاهده شود.
علاوه بر آن، تحقیقات در مورد استقلال حسابرس و کیفیت حسابرسی میتواند به علت تفاوتهای فرهنگی و تنظیمی، از مقایسههای بین کشوری بهره کسب کنند. احتمالاً بررسی کشورهای مختلف تفاوت در انگیزهها، نظرات و رفتار حسابرسها، صاحبکاران و کاربران گزارش مالی را نشان خواهد داد. برای مثال، آرنولد، برناردی و نیدرمیر (1999) با استفاده از نمونهای از گروهی از حسابرس های Big 6 از 7 کشور اروپایی، همبستگی بین ریسک قانونی و ملاحظات حسابرس برای انجام اضافه کار حسابرسی را یافتند.
دورۀ تصدی حسابرسی
بیشتر تحقیقات در مورد دورۀ تصدی حسابرسی در سطح مؤسسۀ حسابرسی انجام شدهاند و پژوهشهای دیگری در سطح شریکی انجام شدهاند. برخی پژوهشها در مورد دورۀ تصدی حسابرسی گزارش دادهاند که دورۀ تصدی شریک حسابرسی، و همچنین دورۀ تصدی حسابرسی شرکت، بر کیفیت گزرشگری مالی تأثیر میگذارند (برای مثال چن 2008). تحقیقات بیشتر در مورد دورۀ تصدی شریک حسابرسی میتواند به دستیابی درک بهتر از انگیزههای مختلف مؤسسههای حسابرسی و شریکان حسابرسی فراهم سازد (برای مثال بامبر و ایر 2007) و به توجیه چرخش شریک حسابرسی مورد نیاز در بسیاری از کشورها کمک کند.
جدا از چرخش اجباری، جایگزین شریک در مدتی کوتاه میتواند نشانهای از زیان به استقلال حسابرس باشد. با توجه به الزام چرخش شریک SOX که در حدود یک دهه در آمریکا برقرار بوده است، ما نیاز به تحقیق در مورد جایگزین / چرخش در مدتی کوتاه (پیش از پایان سال پنجم) داریم که میتواند دیدگاهی در مورد این پدیده فراهم سازد. با توجه به چرخش شرکت، یک پژوهش آزمایشی نشان داده است که چرخش شرکت موجب بهبود استقلال حسابرس میشود (وانگ و تاتل 2009). با این وجود شواهد بایگانی در اسپانیا از چرخش اجباری شرکت حمایت نمیکنند (روئیز باربادیلو 2009). علاوه بر آن، یک پژوهش مدلسازی نشان میدهد که چرخش اجباری شرکت سود بخشی سرمایهگذاری را در غیاب خرید اظهارنظر حسابرسی (لو و سیوارا ماکریشان 2009) نشان میدهد. این یافتهها باید مورد توجه PCAOB باشد زیرا پیشنهاد آن در چرخش اجباری شرکت، تنها توسط بخش کمی از نامههای تفسیری پشتیبانی شده است (PCAOB 2011).
وابستگی صاحبکار با مؤسسه های حسابرسی
پژوهشهای کمی بررسی کردهاند که وابستگی صاحبکار با حسابرسها بر کیفیت حسابرسی تأثیر دارد یا خیر، و این موضوعی است که ما تحقیقات بیشتر در مورد آن را توصیه میکنیم. به خصوص شواهد محدودی وجود دارد که نشان میدهد کاربران بیانیۀ مالی، انتصاب متغیر را برای شرکتهای کوچکتر مثبت در نظر میگیرند، گرچه آنها این تهدید وابستگی را مهمتر از حسابرسها در نظر میگیرند. بنابراین، پژوهشهای آینده میتوانند بررسی کنند آیا مزایای انتصاب متغیر واقعاً منجر به بهبود کیفیت گزارشگری مالی در شرکتهایی میشود که از مهارت حسابرس سابق بهره میبرند یا خیر.
تحقیقات آینده در مورد پدیدۀ انتصاب متغیر در حوزۀ حسابرسی نیز میتوانند سودمند باشند. برای مثال دهان، کدیا و کوه و راجاگپال (2014) بررسی کردند که آیا انتصاب متغیر بر نتایج اجرای SEC تأثیر میگذارد یا خیر. آنها دریافتند پیامدهای اجرایی برای وکیلها جدا شده از SEC برای پیوستن به مؤسسۀ حقوقی و دفاع پیش از SEC سختتر است، که این با وکیل های SEC که تلاش بیشتری برای نمایش مهارتهای خود به کارفرمای آینده میکنند (فرضیۀ سرمایۀ انسانی) مطابقت دارد. بنابراین کشف این فرضیه در رابطه با پدیدۀ انتصاب متغیر حسابرسی پشتیبانی شده است.
مسیر تحقیقات دیگر
براساس مرور مقالات دریافتیم تنها دو پژوهش، استقلال حسابرس و کیفیت حسابرسی در صنعت خدمات مالی را بررسی کردهاند (گیور و پاترسون 2007؛ کاناگرتنام 2010). با این حال طبق نتایج نظرسنجی انجام شده در سال 2013 توسط انجمن بین المللی تنظیم کنندگان حسابرسی مستقل، حسابرسی بانکی توسط 6 مؤسسه ی بزرگ حسابداری دائما به طور نادرست تفسیر شده اند. همانطور که تنظیم کنندگان بیان کردهاند این حسابرسیها غالباً دارای نقصهایی در رابطه با اندوختۀ زیان وام حسابرسی، زیاندهی وام و ارزشیابی سرمایهگذاری هستند. ما محققان را تشویق میکنیم که پژوهشهایی در مورد این حوزه انجام دهند. علاوه بر آن، فدرال رزرو خواستار این است که شرکت هولدینگ بانکی هویت شریکان مشغول در حسابرسی را شناسایی کنند. این افشاء مورد نیاز تحقیق در مورد استقلال حسابرس در بخش خدمات مالی را تسهیل میکند، زیرا اعتقاد بر این است افشای هویت شریک، استقلال و انصاف حسابرس را بهبود میبخشد. انتظار میرود در سال 2014 الزام افشاء در همۀ شرکتهای عمومی آمریکا اجرا شود. بنابراین هنگامی که این قانون وضع شود، مسیر نویدبخشی برای تحقیقات در سطح شریک در آمریکا فراهم میسازد. یافتههای این پژوهشها تحقیقات مشابه در آمریکا با استفاده از دادهها در سطح شریک را تشویق میکند. سپس ما درک بهتری از اینکه مقررات جدید به استقلال حسابرس و کیفیت حسابرسی کمک میکند یا خیر خواهیم داشت.