سفارش ترجمه تخصصی مدیریت و حسابداری

سفارش ترجمه تخصصی مدیریت و حسابداری؛ دریافت مقاله آماده ترجمه شده؛ مقالات انگلیسی ISI معتبر و جدید

سفارش ترجمه تخصصی مدیریت و حسابداری

سفارش ترجمه تخصصی مدیریت و حسابداری؛ دریافت مقاله آماده ترجمه شده؛ مقالات انگلیسی ISI معتبر و جدید

در این وبلاگ، جدیدترین مطالب و مقالات مربوط به رشته مدیریت و حسابداری قرار داده خواهد شد

طی سه دهه گذشته ، تفاسیر به عمل آمده از مفهوم "دانش" به عنوان یک سازه تحقیقاتی ، به منزله یک عاملی بنیادی در شکل گیری چندین شاخه‌ی اساسی از علوم مدیریت استراتژیک و نظریه سازمانی ایفای نقش نموده‌اند. از جمله مثال‌های مربوطه می‌توان به مواردی همچون دیدگاه دانش محور از سازمان (کورادو و بونتیس، 2006) ، قابلیت‌های دینامیک (ایزنهارت و مارتین، 2000، زهرا و جورج ، 2002، آرند و برومیلی ، 2009) ، و مدیریت دانش (نوناکا و پلتوکورپی، 2006، رگب و آریشا، 2013) اشاره نمود. از سوی دیگر، کاربردی بودن این تلاش‌ها بنا به دلایلی همچون مبهم بودن و تفسیر ادعا گونه  از دانش (ویلسون، 2002)، تفاوت در میزان مطلوبیت تجربی ادراکی (ادواردسون ، 2009، ابراهیم و رید، 2010)، موضوعات بیش از حد تفکیک شده که درونمای اولیه از پیشرفت‌های مدنظر را خدشه دار می‌کنند (داونپورت، 2015) ، و نهایتاً ناتوانی برای جلوگیری از شکل گیری "تیغ اوکام" (ویلسون، 2002)  در معرض تردید و پرسش قرار گرفته‌اند.

 

ثبت سفارش ترجمه تخصصی مدیریت استراتژیک

 

 

سنت استفاده از دانش به عنوان سازه‌ای توصیفی یا تجویزی با پدید آمدن قواعدی همراه شده که پس از پیاده سازی در چهارچوب نمایی معرفت شناسانه از استراتژی امنیت مجازی سازمان ، در حد چشمگیر و قابل ملاحظه‌ای قرار می‌گیرند.شناسایی آن ویژگی که مبانی مؤثر یا حداقل از نظر معرفت شناختی صحیح از مفاهیم نظریه سازمانی را قابل تعریف می‌سازد، همچنان به منزله امری غیرممکن و با گمانه زنی‌های بی پایانی تلقی می‌شود. از سوی دیگر، توجه داشته باشید که حجم قابل ملاحظه‌ای از تحقیقات صورت گرفته در این زمینه ،نقشه راهی از جنبه‌های کلیدی بکار رفته در مفهوم پردازی مستقل را در بستری گسترده‌تر، ترسیم می‌نمایند. این تحقیقات غالباً به صورت مستقل صورت گرفته‌اند و انعکاس دهنده حالت‌های معرفت شناختی هستند که برای درک موضوع مورد تمرکز دانشی (فرد برخوردار از دانش)، شیوه نمایش دهی/ حالت مجسم شده (پدیده شناخته شده)، و نیز نقش ، ماهیت، و امکان دسترسی به حقیقت امر مثمرثمر واقع می‌شوند.

تمامی این نکات بواسطه نگاهی تکاملی به سازمان‌ها ، به منزله سیستم‌های سلسله مراتبی انتخاب شده بر اساس کارکرد ، مورد رسیدگی قرار می‌گیرند. چنین دورنمایی به منزله روش شهودی برای نمایش دهی نقش مکانیزم های رقابتی و دینامیک بازار عمل می‌کند. بدین ترتیب این مکانیزم ها به عنوان فشارهای تطبیقی و محرک‌های تغییر در کانون توجه قرار می‌گیرند. نکته بعدی اینکه در خلال بررسی دانش استراتژیک به عنوان یکی از عوامل توانمندساز نسبت به پروسه‌های استنتاج و تصمیم گیری، متوجه تأثیر فرضیات مربوط به دینامیک شناختی و محیطی بر این فرایندها می‌شویم. بدین ترتیب قادر خواهیم بود تا کیفیت بحث‌ها در سطح اصول فلسفی حاکم بر آن‌ها را ارتقا بدهیم ، ضمن اینکه پیشرفت‌های صورت گرفته در مطالعات مرتبط با شناخت، و نظریه سیستم‌ها در کاربردهای امنیت مجازی سازمانی را بخوبی در ذهن مخاطبان نهادینه کنیم. مطالب تکمیلی در فصول بعدی تشریح می‌شوند. ما با اتخاذ این نگرش تحلیلی ،درصدد پشتیبانی از برقراری یک رویکرد پدیده محور برای تکمیل مکاشفه‌های استراتژیک حول محور موضوع تحقیقاتی مدنظر هستیم. مبنای کار ما عارضه یابی معرفت شناسی مناسبی از مسائل بغرنجیست که تمامی سازمان‌ها در معرض آن قرار گرفته‌اند. ما بر این عقیده هستیم که نگرش اتخاذی به ما این امکان را می‌دهد تا امنیت مجازی سازمانی را به شیوه‌ای تردید گرایانه (انتقادی) ، تحت چهارچوب بندی مفهوم قرار دهیم. این رویکرد زمینه‌های تحقیقاتی جدیدی را فراهم می‌سازد و ابزارهای تحلیلی بالقوه متعددی را در اختیارمان قرار خواهد داد.

ما برای تحقق بخشی به هدف مدنظر نسبت به بررسی صریح دانش مربوط به امنیت مجازی سازمانی اقدام می‌کنیم. ضمن اینکه به موازات آن روی نقشه راه‌های (blueprint) قبلی هم تمرکز می‌کنیم. ما در شروع کار، نسبت به بررسی دیدگاه‌های فردی و گروهی از دانش، در چهارچوب تحلیلی فعلی اقدام می‌نماییم.

2-1 : کانون دانش- دیدگاه سیستمی

مفهوم دانش از جایگاه پر فراز و نشیبی به عنوان یکی از سازه‌های نظریه سازمانی برخوردار است. بدین ترتیب اجرای هرگونه روند تحلیلی روی آن ، بدون توجه به شرایط خاص بستر تحلیلی دشوار می‌باشد. به عنوان یک موضوع محوری در مسیر تکامل فلسفه ، می‌توان به طیف گسترده‌ای از دیدگاه‌ها اشاره نمود. این دیدگاه‌ها از نظر نگاهشان به سوژه (subject) و ابژه (object) دانش با هم تفاوت دارند. با این اوصاف واضح است که رابطه بین داننده (knower) و دانسته (known) یکی از مباحث اساسی در تناقضات و بحث‌های فلسفی صورت گرفته در این زمینه محسوب می‌شود. طرفداران دیدگاه فردگرایانه ، در اکثر نظریات و اهداف تحلیلی خویش دانش و داننده را به منزله ویژگی‌هایی فردی تصور می‌کنند. بر همین اساس، باور آن‌ها این است که تلاش‌های صورت گرفته برای مدیریت محتوی معرفت شناسی سازمان معمولاً به غلط به اطلاعات پرداخته و آن را با دانش اشتباه می‌گیرند (ویلسون، 2002). نوناکا و پلتوکورپی (2006) در تلاش برای تمایزدهی مفهوم از اطلاعات این دیدگاه را مطرح نموده‌اند : "دانش در رابطه با باورها، تعهدات، چشم اندازها، نیت و عمل پدید می‌آید". این چشم انداز مکمل دیدگاه افلاطونی از باور به عنوان واحد دانش است (بویسوت، 2011).  معمولاً چنین دیدگاهی فرای مرزهای علم فلسفه ، بواسطه رابطه حاکمه نسبت به نیت و عمل مورد تأیید و پذیرش قرار می‌گیرد.

با تمامی این اوصاف، ما بر این باور هستیم که چنین دیدگاهی در چهارچوب تحلیلی این مبحث دچار محدودیت هاییست. با توجه به اینکه تمرکز مطلق این استدلال روی باورها و عملکردهای فردی قرار دارد، لذا نوعی کوته اندیشی سیستمی را القا می‌کند. چنین شیوه نمایش دهی مکانیکی ، نقش مهم شبکه‌های دانشی هماهنگ با خصیصه‌های غیرتجمعی را تضعیف کرده و به حاشیه می راند. این شیوه‌های نمایش دهی امکان شکل گیری الگوهای تجمعی و مکمل از عمل و رفتار را ممکن ساخته ، که به نوبه خود برای انعکاس دهی پویایی‌های اجتماعی و معرفت شناختی در حال ظهور بکار می‌روند.در نتیجه این شرایط، ما درصدد انکار نقش عامل/ مجری به عنوان کانون پایه‌ای دانش نیستیم. استدلال ما این است که این چشم انداز در خلال توصیف پدیده‌های قابل گسترش به سطوح / سلسله مراتب سیستمی ، به عنوان مثال رفتار یک قابلیت (کارکرد) سازمانی با محدودیت‌هایی روبرو می‌شود. بدین ترتیب ضروریست تا در تعریف کانون دانش به نقش عامل مطلع ، در بستر عملکردی مربوطه توجه بشود (براون و دوگید، 2001، گوزمان و ویلسون، 2005)،و نقش دانش عینی و بیرونی شده تشکیل دهنده گفتمان انتقادی صریح نیز در کانون توجه قرار بگیرد.

یکی از جنبه‌های دائماً در حال گسترش در روانشناسی تکاملی و مطالعات شناختی به بررسی دانش و عقلانیت از نقطه نظر کارکرد غایت شناسی برمی گردد. مطابق این دیدگاه این نگاه چشم انداز مطرح شده که بدلیل دسته بندی‌های اختصاصی تکاملی فرا اجتماعی ساختاردهی شده / تعریف شده توسط انسان‌ها (لال‌اند و همکاران، 2000، اسپربر و مرسیر، 2012)،اصلی‌ترین فشارهای تکاملی کارکردی وارده بر استدلال ، و به طبع فرایندهای دانش مفهومی ، از ماهیتی اجتماعی برخوردار هستند. به صورت ضمنی، ویژگی‌های عمومی حل مساله در پروسه استدلال ماهیتی ناسازگار دارند (گولد و وربا، 1982)، یعنی اثر جانبی یک کارکرد غایت شناسی متفاوت به شمار می‌روند.

این چشم انداز از این دیدگاه پشتیبانی کرده که دانش از یک ماهیت اجتماعی اساسی، فرای ارتباط گرایی فردی (پروکتر، 1998، ویلسون، 2002)، و ابعاد عینی انتزاعی (پاپر، 1978) برخوردار است. چنین تفسیری، از نگرش عملگرا و سیستم محور از دانش در محیط‌های سازمانی پشتیبانی به عمل می‌آورد. در صورتی که دانش به منزله اهرمی برای تشکیل نیت و عملکرد تلقی بشود ، آنگاه فعالیت سازمان  بر اساس شرایط تعریف شده توسط شبکه‌ای هماهنگ از داننده‌ها (با چندین زیرسیستم بالقوه) تحت کنترل قرار خواهد گرفت.هرگونه عمل فردی در چنین شرایطی به ساختار و ملزومات سیستم بستگی خواهد داشت. مطلوبیت کاربردی عمل فردی از طریق عملکرد سیستم کُلی منعکس می‌شود.

نکته بعدی اینکه دانش جدید از طریق تعامل ایجاد شده بین استراتژی‌های انتشار و هماهنگی به پدیده‌ای مفید تبدیل می‌شود (کارکرد آن در مسیر تحقق بخشی به یکی از اهداف سازمان ، به عنوان یک سازمان قابل تعریف می‌باشد). تحت چنین شرایطی می‌توان از تأثیر داننده‌های فردی ، از طریق مکانیزم های ساختاری ، به صورت اهرمی بهره برداری نمود. چنین مکانیزم هایی نه تنها به سرمایه انسانی سازمان محدود می‌شود، بلکه سرمایه رابطه‌ای و ساختاری آن را هم شامل می‌شود. به طریق مشابه، فشارهای محیطی تکاملی منجر به ناکارآمدی محلی ابژه‌های دانشی و مدل‌های نمایشی شده که در گذشته از کارآمدی کاملی برخوردار بودند . این پروسه یکی از اصول اساسی فرایندهای یادگیری مجدد/ عدم یادگیری سازمانی به شمار می‌رود (ژائو و همکاران، 2013). بدین ترتیب واضح است که نگرش گروهی روی واحد تشکیل دهنده دانش تاثیرگذار می‌باشد. بدین ترتیب خلأ حاکم بین باور عامل و عمل سیستمی برطرف می‌شود. به نظر می‌رسد در چنین شرایطی ، ادعا از سازگاری بیشتری با فرایند ارزیابی رسمی  مورد نیاز برای پیگیری مؤلفه توجیهی باور حقیقی و توجیهی افلاطونی و مفهوم میزان/ درجه حقیقت برخوردار می‌باشد (پاپر، 2005).

مطلوبیت ادعا به عنوان واحد دانشی به تأیید این موضوع که رابطه بین ادعاها و باورها از نوع مطلق و قطعی نیست بستگی دارد. هرچند پروسه‌های تأیید/ ارزیابی ادعا احتمالاً برای تغییر باورها و رفتارهای فردی کافی نیستند ، اما شناسایی تفاوت‌های بین آن‌ها ، با شناسایی شاخص‌های عملکرد غیرعادی امکان پذیر می‌باشد. توانایی شناسایی الگوهای مرتبط از ناسازگاری‌های حاکمه بین ادعاها و باورها به عنوان محرک‌های عمل، ماهیتی مشابه فرایند فراشناختی را دنبال می‌کند. در این فرایند ،تحلیل گر در صدد دستیابی به دانش تکمیلی راجع به خود دانش و محدودیت‌های آن می‌باشد. ردگیری و تطبیق با شیوه‌های نمایش دهی و رویه‌های استنتاجی ، علی الخصوص در تحلیل‌های گروهی به واحد دانش خارجی نیاز خواهد داشت. بدین ترتیب وجود یک مبنای دینامیک رابطه‌ای از ادعاهای دانشی، امکان پدید آوردن یک فراشناخت گروهی معادل را فراهم می‌سازد و به تحلیل گر این امکان را می‌دهد تا اقدامات معرفت شناختی تطبیقی را مورد پیگیری قرار بدهد. تردیدی نیست که این توانایی در قلمروی فرمول بندی استراتژی ، و به عنوان یکی از پیش نیازهای تطبیق عقلانی و انتخاب شهودی امری ارزشمند به شمار می‌رود.

2-2 : معرفت شناسی عملگرا

حقایق استراتژی هرگز قطعی و نهایی شده تلقی نمی‌شوند ، و تمایل ما برای دستیابی به این ویژگی‌ها نیز چنین شرایطی را به وجود نخواهد آورد. فارغ از مبانی فلسفی که استراتژی بر پایه آن ساخته شده است، فارغ از اینکه عملگرا باشد یا خیر، تردیدی نیست که باید در بحث‌های مربوطه به این حقیقت دشوار توجه بشود (پاول، 2002).

روایت گری در حال ظهور تفسیر ما را از دانش روی نقطه تلاقی عملگرایی و تفکر انتقادی (قلمروی انتقادی) قرار داده است. ما از این شرایط تحت عنوان "عملگرایی پایین به بالا " یاد می‌کنیم. علت اتخاذ این روش استدلالی به اتخاذ تمرکز مرکزی رقابتی/ تکاملی ، مرکزیت معرفت شناختی عمل و مطلوبیت و نیز کانون و واحد دانش برمی گردد. بر خلاف سایر فرایندهای معرفت شناختی ، همچون تفحص علمی، دانش سازمانی از ماهیتی تطبیقی برخوردار است. این تطبیق پذیری تا آن حدیست که برای توانمندسازی / پایدارسازی ارزش آفرینی مثمرثمر واقع بشود. این موضوع علی الخصوص برای امنیت مجازی از هماهنگی بیشتری برخوردار است ، امنیت مجازی کارکردیست که نمی‌توان در بسیاری از مدل‌های تجاری به ماهیت آن اشاره نمود ، علیرغم تمامی این اوصاف کماکان سرمایه ذهنی و فرایند عملیاتی سازی آن را در برمی گرد. دیدگاه تحلیلی پدید آمده زمینه را برای تعریف مفاهیمی همچون قطعیت، باور و صحت (حقیقت) فراهم می‌سازد. ضمناً بر همین اساس این امکان فراهم شده که مفهوم دانش را به عنوان سطح تلاقی بین سوژه و ابژه فرایند تحلیلی در دست تعریف قرار دهیم. برای انجام این کار، سعی می‌شود از تاکید مفهومی بر تفسیری انتزاعی و سنتی از حقیقت جلوگیری به عمل آید ، و به طبع زمینه برای تمرکزی تکاملی‌تر و پویاتر از دانش فراهم خواهد شد (پروکتر، 1998).

از نقطه نظر کاربردی، رویکرد ما نسبت به مطالعه‌ی دانش امنیت مجازی با تمرکز بر سه جنبه کلیدی همراه می‌شود : سیستم‌های باور-  ادعا القاگر هماهنگی ، تطبیق پذیری یعنی رویکرد تطبیقی نسبت به شکل گیری باورها و تسهیل تکامل همزمان محیط و سیستم (سازمان یا جامعه عملگرا) ، درک دانش به عنوان پدیده‌ای محدود به بستر پیرامونی . کلارک (1989) نظریه پذیرش عقلانی را جایگزینی عملگرا نسبت به تاکید بر حقیقت قلمداد می‌کند. پذیرش به منزله تعادل برقرار شده بین هزینه‌های تأیید یک گزاره غلط و هزینه‌های گردآوری شواهد بیشتر برای اتخاذ تصمیمات آگاهانه‌تر تعریف می‌شود. با توجه به اینکه توسعه دانش در سازمان‌ها خود ماهیتی عملگرا (محدود به هدف) و بستر محور (محدود به مطلوبیت/ کارایی)دارد ، و طی آن به ترکیب متنوعی از پدیده‌های هستی شناسانه دینامیک کاملاً مرتبط با فعالیت و عملکرد سازمانی رسیدگی می‌شود ،لذا حقیقت حاکم بر باورهای فردی ماهیتی محلی، موقت و ثانویه نسبت به توانایی برقراری فعالیت‌های مطلوب و مورد نیاز خواهد داشت.

از نقطه نظر استراتژیک، مطلوبیت اساسی دانش ماهیتی استنتاجی دارد (مرسیر و اسپربر، 2011). ماهیت ذاتی فرمول بندی استراتژی بگونه ایست که  وقوع شرایطی خاص در سال‌های آینده را مورد رسیدگی قرار می‌دهد. این در حالیست که برای نقش تصمیم گیری آن ، با بهره گیری از ادراک و مشاهده (نمایشی، رویه‌ای) ، نسبت به شناسایی و بهره برداری از قواعد هستی شناسانه اقدام می‌شود. این قواعد الگوهای رفتاری را به دستاوردهایی بخصوص پیوند می‌دهند. به عنوان مثال، مدیریت آسیب‌ها (نقطه ضعف‌ها) نیازمند شناسایی ارتباطات بین خصیصه‌های سیستم‌ها، و الگوهای بالقوه رفتاری (خرابکارانه یا غیرخرابکارانه) است. با شناسایی این روابط به نتایج استنتاج پذیر و نامطلوبی دست خواهیم یافت. در چنین بستری، دانش مربوط به سایر ارتباطات پیوندی که با چنین الگویی سازگاری ندارد ، از مطلوبیت استراتژیک مستقیم هم محروم خواهد بود. این دانش امکان استنتاج راجع به موضوع دغدغه زا را از تحلیل گر سلب می‌کند ، از سوی دیگر فقدان قواعد هستی شناسانه ، معمولاً از طریق پیچیدگی ، منجر به محدودسازی استنتاج‌های بالقوه نسبت به نگرشی فرا نمایشی می‌شود. در حقیقت از دانش مربوط به فقدان دانش بالقوه و محدودیت‌های آن محروم می‌شویم (آلن و همکاران، 2007).

2-3 : دانش و عدم قطعیت

محدودیت‌های فعلی و بالقوه دانش ، عمدتاً بر پایه مفهوم عدم قطعیت مورد رسیدگی قرار می‌گیرند. هیمز (2011) از نگاه سیستمی نسبت به تعریف عدم قطعیت اقدام نموده است : "ناتوانی در تعیین حالت واقعی یک سیستم" . این ناتوانی ریشه در غیرکامل بودن دانش (عدم قطعیت معرفت شناختی) و / یا تغییرات تصادفی (عدم قطعیت مبتنی بر شانس) دارد. بر خلاف عدم قطعیت معرفت شناسانه ، تغییرات تصادفی بر اساس تعریف ذاتی خود به قواعد نمایشی توجهی  نمی‌کنند، فلذا می‌توان از طریق دانش اضافی نسبت به شفاف سازی آن‌ها اقدام نمود.

کاکس (2012) در حیطه ریسک و تصمیم گیری ، عدم قطعیت را بر اساس ویژگی‌های آن، و نه علل (سبب) مورد دسته بندی قرار می‌دهد. بر همین منوال، اگر امکان مدلسازی دقیق یک سیستم وجود نداشته باشد ، یا نتوان حالت آتی را به صورت منطقی پیش بینی نمود ، می‌توان چنین قلمداد کرد که سیستم از "عدم قطعیت عمیق" رنج می‌برد. از سوی دیگر، آلن و بولتون (2011) عدم قطعیت عمیق را معادل با پیچیدگی (دینامیک غیرخطی) تلقی می‌کنند. آن‌ها بر همین اساس این استدلال را مطرح کرده که با توجه به محدودیت‌های استنتاج / برنامه ریزی تحت عدم قطعیت بالا ، و ناتوانی ذاتی برای عبور از تغییرات تصادفی بوسیله تحقیق و مکاشفه، فرضیات به عنوان اساس متجلی سازی حالت یک سیستم بکار گرفته می‌شوند و نمایش قطعیت شرطی/ احتمالاتی را ممکن می‌سازند. با این توضیحات، استفاده از فرضیات به عنوان عصاهای کمکی معرفت شناختی، در حوزه‌هایی با عدم قطعیت عمیق ،از جمله استراتژی امنیت مجازی ، امری اجتناب ناپذیر به شمار می‌رود.

خارج از نگاه سیستم محور ، موسوی و گیگرنزر  (2014) این دیدگاه را مطرح کرده که این فرضیات به عنوان باورهای شهودی از نقش محوری نسبت به شناخت انسانی برخوردار هستند. علت این است که انسان از محدودیت‌های ادراکی و استنتاجی رنج می‌برد و با پیچیدگی محیطی قابل ملاحظه‌ای روبروست. موسوی و گیگرنزر (2014) در رویکردی معتبرتر نسبت به این مبحث ، عدم قطعیت را به منزله هرگونه شرایط خارج از قطعیت کامل یا احتمالاتی توصیف می‌کنند. در حقیقت تحت این شرایط روابط یا نتایج علی نامشخص هستند، یا اینکه نمی‌توان ارزیابی احتمالاتی را نسبت به سطح ریسک حاکمه به عمل آورد. در این وضعیت ، ارزیابی ریسک به مشخصه‌های سیستم / وضعیت (استقرایی)، یا تحلیل آماری از شرایطی با احتمال وقوع کاملاً یکنواخت بستگی خواهد داشت.

با توجه به تفسیر فوق، فناوری‌های عقلانیت محوری همچون مدیریت ریسک، مدیریت تطبیقی یا مدیریت مقاوم (تاب آور)، از کارکرد شهودی در بستر مدیریت امنیت مجازی سازمانی برخوردار می‌شوند (مارچ، 2006). چنین رویکردهایی موجبات پدید آمدن خروجی با قطعیت اقتضایی را از طریق توالی از فرایندها فراهم می‌سازند. این فرایندها بر اساس فرضیات فرا نمایشی از اطلاعات کسب شده (دانسته) و آن چیزی که قابل یادگیری است بنا نهاده شده‌اند.

ثبت سفارش ترجمه تخصصی مدیریت استراتژیک

ثبت سفارش ترجمه تخصصی مدیریت استراتژیک

ثبت سفارش ترجمه تخصصی مدیریت استراتژیک

ثبت سفارش ترجمه تخصصی مدیریت استراتژیک

 

در همین راستا، عدم قطعیت اساسی پیش روی تصمیم گیرندگان در قلمروی امنیت مجازی ، صرفاً در حدی محدود ، و از طریق ابزارهای سنتی مدیریت استراتژی تجاری مورد رسیدگی قرار می‌گیرند. بدین ترتیب ما به سمت این نتیجه گیری سوق داده می‌شویم که دقت خروجی یک استراتژی مدیریتی به درجه‌ی کاربردی بودن فرایند مربوطه ، نسبت به تنظیمات کاربردی مربوطه برمی گردد. این دقت هیچ ربطی به مطلوبیت/ کیفیت رویکرد شهودی اتخاذی، یا همان چیزی که از آن تحت عنوان سازگاری بستر- سازه یاد می‌شود نخواهد داشت. گیگرنزر و برایتون (2009) از این هماهنگی تحت عنوان" عقلانیت زیستی" یاد نموده‌اند. به اعتقاد آن‌ها این نگرش یکی از ملاحظات اساسی در حین تصمیم گیری تحت عدم قطعیت به شمار می‌رود.

از نقطه نظر عملگرایانه، دستیابی به سطح مطلوبی از عقلانیت زیستی و به صورت ضمنی، دقت استنتاجی ، لزوماً به معنی برطرف شدن عدم قطعیت نسبت به خصیصه‌های سیستمی نمی‌باشد. در حقیقت با اتخاذ این نگرش ، می‌توان به صورت دقیق سازگاری محلی رویکرد شهودی نسبت به مجموعه‌ای از انتظارات را مورد ارزیابی قرار داد. این رویکرد ماهیت مبتنی بر بازخورد را در دستور کار قرار می‌دهد.بدین ترتیب پروسه‌هایی همچون یادگیری تجربی، یادگیری از سایرین ، و فرایندهای متغیر/ گزینشی ذیل عنوان این رویکرد قرار می‌گیرند (مارچ، 2006). چنین رویکردهایی امکان خلق دانش فرا سیستمی، و حساس به شرایط بستری در رابطه با پیوندهای برقرار شده بین حالت‌های سیستمی، حالت‌های محیط و استراتژی‌های کاربردی را ممکن می‌سازد.در همین حال، با توجه به وابستگی ادعا- باور حاکم بر دانش و ملزومات ساختار- ترغیب کنندگی برای اینکه دانش فردی منجر به تحریک عملکرد سازمانی بشود ، نمی‌توان چنین تلقی نمود که یادگیری نشات گرفته از عقلانیت زیستی به بسترهای دیگری همچون امنیت مجازی هم تعمیم یافته ، و آن‌ها را تحت پوشش قرار دهد.

در نتیجه این مباحث، استدلال ما این است که در رابطه با استراتژی امنیت مجازی، نمی‌توان به دانش به چشم یک دارایی نگریست . بلکه تلقی درست این است که به دانش به چشم یک مبنای استنتاجی حساس به شرایط بستری (پیرامونی) نگریست که خود را از طریق باورها و ادعاها به صورت عینی متجلی می‌سازد (این باورها و ادعاها زیربنای مدل‌ها و رویه‌های نمایشی به شمار می‌روند) . دانش به منزله عامل دینامیک تعیین کننده سازگاری بستر- سازه در قلمروی تصمیم گیری‌های امنیت مجازی تلقی می‌شود.در سطح سازمانی، ماهیت فردی باور معمولاً از طریق ویژگی‌های مربوط به ساختار محلی و انتشار دانش/ اطلاعات تحت محدودیت قرار می‌گیرد. در نتیجه این شرایط، سازمان‌ها قادرند علیرغم باورهای فردی غیریکسان اعضای خود ،قادر هستند تا نظمی عقلانی را به منصه ظهور بگذارند (مک کلوی، 2001). ضمناً بازدهی عملکردهای تحریک کننده مشخصه‌های دینامیک یک مساله، احتمالاً بواسطه آگاهی از پتانسیل استنتاجی رویکردهای ذاتی و متعدد تصمیم گیری و تحلیل شهودی، نسبت به محیطی خاص ، در مسیر ارتقا و افزایش جابه جا خواهد شد. با توجه به تفسیر پیشنهادی ما از دانش، مکانیزم اساسی مورد نیاز برای کالیبره کردن استراتژی سازمانی به ادغام بازخورد و استراتژی‌ها، به منظور انتخاب مسیرهای تطبیقی بستگی خواهد داشت. توانایی تمایز دهی باورهای تطبیقی به یکی از پیش نیازهای خلق دانش بدل شده است. در بخش بعدی به اکتشاف راجع به این موضوع می‌پردازیم که چرا استراتژی امنیت مجازی سازمانی ، به صورت یک مساله دانشی بنیادی با نمایش‌های محلی و نتایج اجتماعی ، تحت شرایط بخصوصی مورد رسیدگی قرار می‌گیرد؟

3- مساله دانشی استراتژی امنیت مجازی

در بخش قبلی به تشریح این موضوع پرداختیم که مطلوبیت استراتژیک دانش ماهیتی استنتاجی دارد. در حقیقت رفتار سیستمی به سمت حالت‌های مطلوب آتی هدایت می‌شود. بر اساس تعریف به عمل آمده ، نمی‌توان چنین پدیده‌ای را به صورت مستقیم مشاهده نمود.استراتژی‌های مدیریتی باید ارزش رویه‌ها/ فرایندهای بکار رفته نسبت به هدفی مشخص را، بر اساس شواهد موجود مورد تخمین قرار دهند. لازم است که اثربخشی اقدامات محلی صورت گرفته جهت کاهش عدم قطعیت مورد ارزیابی قرار بگیرد. این واقعیت حتی برای استراتژی‌های تطبیقی وابسته به حذف روند استنتاجی ، بدلیل بی اعتمادی به دقت یا کارایی فرایند مربوطه هم صدق می‌کند. در نتیجه این شرایط، می‌توان به مفهوم مساله دانشی در حوزه استراتژی امنیت مجازی به منزله توصیف کننده بستری خصمانه ،در مسیر ارضای استنتاجی مؤثر نگریست. بدین ترتیب مقولاتی همچون فقدان قواعد هستی شناسانه قابل مشاهده، محدودیت در توانایی دستیابی و بهره برداری از اطلاعات مربوط به نقاط ضعف ، رفتار نسبی در برابر تهدید، و آثار بالقوه سوانح امنیت مجازی بر کسب و کار و جامعه در چهارچوب این مساله مورد رسیدگی قرار می‌گیرند.

3-1 : غیرخطی بودن هستی شناسانه مساله امنیت مجازی

همراستا با تفکر سیستمی، این موضوع محرز است که درجه پیچیدگی تعریف کننده یک حوزه از مسائل، بیانگر مطلوبیت بدست آمده از طریق اتخاذ رویکرد پیش بینانه/ استنتاجی ، پس از محدودسازی موضوعات قابل یادگیری است (بویسوت، 2011). از این منظر، پیچیدگی حاوی نوعی ماهیت غیرخطی در چهارچوب مؤلفه‌های ارتباطی یک سیستم می‌باشد. لازم است سیستم‌های پیچیده از سیستم‌های بی نظم تمایز داده بشوند . سیستم‌های بی نظم علیرغم پویایی بالا و رفتار در هم تنیده، از پیوستگی علّی و ماهیت خطی برخوردار هستند (فیستر، 2010، مرالی و آلن، 2011). بدین ترتیب مشخص است که عبارت پیچیدگی برای توصیف طیف گسترده‌ای از رفتارهای سیستمی بکار می‌رود. بن بیا و مک کلوی (2006) بیان داشته‌اند که تمامی سیستم‌ها در سه حالت بالقوه قرار می‌گیرند : 1- پایدار، 2- بی نظم و 3- حالت واسطه‌ای معادل با پیچیدگی اساسی/ پیچیدگی در حال ظهور/ محدوده تغییر ماهیت (محدوده ذوب). رفتار سیستم‌های پایدار از خطی بودن و تناسب علّی تبعیت می‌کند. هرگونه عدم قطعیت حاکم بر این سیستم‌ها ماهیتی معرفت شناختی دارد ، و می‌توان با تلفیق اطلاعات مناسب و کافی نسبت به کاهش آن اقدام نمود. در سمت متضاد ، سیستم‌های بی نظم (دچار آشوب) قرار دارند که از هرگونه قواعد استنتاج پذیر محروم هستند. ویژگی اساسی این سیستم‌ها "عدم قطعیت تصادفی" است. محروم بودن دائمی از نظم و ترتیب خود به منزله یک قاعده کاربردی تلقی می‌شود. دانش گردآوری شده راجع به این سیستم‌ها فرا نمایشی است، یعنی به عنوان دانش راجع به دانش در دست تعریف قرار می‌گیرد.

شارما و دیلون (2009) از نقطه نظر نظریه آشوب به تجزیه و تحلیل سیستم‌های اطلاعاتی اقدام نموده‌اند. ما بر این باور هستیم که رفتار غیرمنظم سیستم اطلاعاتی (IS) یک پدیده وابسته به مقیاس تلقی می‌شود. یک پیوستگی کُلی بین اجزای مختلف وجود دارد که الگوهای در حال ظهور از روی آن‌ها شناسایی می‌شوند. به عنوان مثال، هرچند مطالعات طولی همچون مطالعه‌ی رومانوسکی (2016)  ، غالباً نشان دهنده‌ی الگوهای منظمی در پروسه عینیت بخشی به سوانح جرائم مجازی در سطح کلان هستند، اما احتمال کمی وجود دارد که حجم و نوع سوانح تحلیل شده در سطح فردی، از درجه پیوستگی قابل ملاحظه‌ای برخوردار باشند. این پدیده با آن چیزی که مانسون (2001) از آن تحت عنوان پیچیدگی ادغامی یاد نموده است سازگاری دارد. پیچیدگی ادغامی یکی از زیرشاخه‌های بخصوص مطالعات مرتبط با پیچیدگی است که تمرکز آن روی تعاملات برقرار شده بین مؤلفه‌های به هم پیوسته سیستمی خاص قرار می‌گیرد. چنین تعاملاتی با متجلی سازی قواعد نوظهوری همراه می‌شوند که نمی‌توان بر پایه نگاهی مکانیکی نسبت به تجزیه یا استنتاج راجع به آن‌ها اقدام نمود (گرشنون، 2013).چنین قواعدی در نتیجه مجموعه‌ای از تعاملات بالقوه بین مؤلفه‌های مختلف از یک سیستم پیچیده، یا تعامل با محیط پدید می‌آیند (ریکلز و همکاران، 2007).از نقطه نظر کاربردی، در حیطه‌ی تخطی‌های امنیت مجازی، این امکان وجود داشته که اثر خاصی همچون از دست رفتن حق مالکیت فکری به طُرق مختلفی توسط عوامل خرابکار (بُردارهای تهدید) پدید بیاید. تخطی صورت گرفته به ویژگی‌های سیستمی، و شرایط مکانی- زمانی خاص مرتبط به آن بستگی دارد.

مانسون (2001) علاوه بر تعریف پویایی‌های حاکم بر روابط ، ظهور شرایط جدید و محلی بودن بر اساس تعامل بین مؤلفه‌های مختلف سیستم و محیط ، بر نقش کلیدی "یادگیری و حافظه درون سیستمی" هم تاکید نموده است .این یادگیری و حافظه در تطبیق پذیری ساختاری نهادینه شده است و به واقعیت بدل شدن آن از طریق مؤلفه‌های مختلفی صورت می‌گیرد. با توجه به اینکه حالت یک سیستم تا حد زیادی به نتایج مواجهه با فشارهای تکاملی بستگی دارد، لذا ویژگی‌های تعریف کننده چنین حالتی احتمالاً برای اتخاذ تصمیمات قبلی راجع به مطلوبیت / سازگاری یک سیستم مورد استفاده قرار گرفته‌اند. این سیستم‌ها در مواجهه با شرایط و روابط جدید، کماکان به همان ساختارها و زیرسیستم‌های داخلی مورد استفاده در پروسه تطبیق پذیری اتکا می‌کنند. با این توضیحات، متوجه می‌شویم که در صورت عدم وجود مسیرهای تطبیقی مناسب و کافی برای اجرای تغییرات، سیستم مقاومت خود در برابر اختلالات / نفوذها را از دست می‌دهد و احتمالاً با فروپاشی ساختاری روبرو خواهد شد (هولینگ، 2001). از این منظر، سیستم‌های اجتماعی همچون سازمان‌ها، از ماهیت منحصر به فردی برخوردار هستند. توانایی استنتاجی آن‌ها ریشه در مکانیزم های ساختاری و شناختی دارد که محدوده پایه‌ای شیوه‌های نمایش دهی و رویه‌های عملیاتی آن‌ها را فرای مشخصه‌های ذاتی سیستم و ساختار مربوطه، توسعه خواهد داد.به عنوان مثال، یک سازمان تا زمانی که احتمال وقوع و آثار رخنه‌های امنیت مجازی به موقع ، قبل از وقوع و بر اساس پیش بینی‌های صحیح شناسایی بشوند، قادر خواهد بود تا خود را با پتانسیل مخرب این رخنه‌های امنیت مجازی تطبیق بدهد.

تمامی این نشانه‌های دلالت کننده بر وجود شرایط غیرخطی، قطعاً روی توانایی سازمان برای استنتاج مؤثر راجع به تلاش‌های صورت گرفته در حوزه امنیت مجازی تاثیرگذار خواهند بود.به عنوان مثال، در صورت وجود تعامل بین عوامل سیستم و زیرساخت فناورانه ، بجای وجود منطق تجمعی بین این دو مؤلفه ، قطعاً شاهد پدید آمدن آسیب‌هایی در ساختار و الگوی سازمانی خواهیم بود. ارزیابی سطح آسیب پذیری یک سیستم با استنتاج راجع به تهدیدهای بالقوه‌ای همراه شده که به هر نحو ممکن در صدد سو استفاده از مؤلفه‌ها/ ویژگی‌های یک سیستم هستند. ارزیابی میزان آسیب پذیری به مفهوم پردازی از یک نمونه مرتبط ، همگن، سلسله مراتبی و زمانی از ارجاع دهی و لزوم توجه به مسیرهای تطبیقی هم بستگی خواهد داشت. این ویژگی‌ها با الهام گیری از مشخصه‌های سیستمی و سرمایه/ پتانسیل آن تعریف می‌شوند، این ویژگی‌ها به صورت تاریخی در ساختار کُلی سیستم ادغام می‌شوند (هولینگ، 2001).

لازم بذکر است که تاکید بر کل نگری ، در سیستم‌هایی که به صورت عینی و پیوسته قابل توصیف نیستند، دشواری‌های تحلیلی خاص خود را بدنبال خواهد داشت. حضور یک سازمان در فضای مجازی یا جهان دیجیتال، عمدتاً بر اساس تعاملات شکل گرفته بین فروشندگان نرم افزار و برنامه نویسان ، معماران سیستم و مهندسان، کارکنان فعال در بُعد فناوری، طرح‌های ابتکاری مدیریت، شرکای سازمانی و کاربران نهایی به واقعیت بدل می‌شود. در چنین شرایطی محدودیت زدایی از محدوده / محیط مجازی یک سازمان دشوار می‌باشد. ممکن است بسیار از نقاط آسیب پذیر از منابعی ناشی بشوند ،که به صورت ذاتی خارج از مرزهای متداول سازمانی قرار می‌گیرند.شبکه‌ای از به هم پیوستگی‌ها و حساسیت متعاقب به پدیده‌های غیرمحلی (شرایط بیرون از چهارچوب سازمان)، به منزله تاکید مجددی بر ماهیت تکاملی و چند وجهی سیستم‌های سازمانی محسوب می‌شود. در چنین سیستم‌هایی ، تمامی تکامل‌ها حقیقتاً از نوع تکامل‌های مشترک هستند (بن بیا و مک کلوی، 2006). با این توضیحات، اگر از نگاه عملگرایانه و با توجه به نقش ثانویه امنیت مجازی در ارزش آفرینی سازمانی به مساله بنگریم، باید عنوان کنیم که عملکرد امنیت مجازی به نمایش محلی تهدیدها، یا ظرفیت تطبیقی سازمان (یعنی یادگیری سیستمی و موقعیت یابی) ، و توانایی توسعه، حفظ و تطبیق پذیری با رویه‌های استنتاجی مناسب و نیز عمل بر پایه بینش‌های حاصله بستگی دارد.

از نگاهی متفاوت، باید خاطر نشان کرد که درجه بالای انتزاعی بودن حاکم بر نظریه پیچیدگی در مواجهه با تنظیمات جزئی (در سطح سازمان) ، قابلیت بهره برداری عملیاتی از آن را محدود خواهد ساخت. پروسه بهره گیری از اصول نظریه پیچیدگی ، به منظور استفاده تجویزی از فعالیت‌ها و استراتژی‌های کاربردی مختلف ، در معرض تردید و تفسیر فراوانی قرار خواهد گرفت. معهذا، این قالب بندی هستی شناسانه قطعاً با دستاوردهای چشمگیر و مستقیم‌تری نسبت به مفهوم دانش همراه می‌شود. این نگرش هستی شناسانه ، مفهوم دانش را بر اساس اصول بازخورد و تطبیق مورد پایدارسازی قرار می‌دهد. نکته دیگر اینکه اتخاذ نگرش سیستم‌های پیچیده با پدید آمدن مجموعه‌ای از فرضیات عمومی و انتزاعی مرتبط با قواعد حاکم بر هر تفسیر منطقی از امنیت مجازی همراه می‌شود. از جمله این فرضیات می‌توان به محدود بودن دقت در کمی سازی پدیده‌های دینامیک و غیرخطی ، ظهور وابسته به مقیاس ویژگی‌ها و الگوهای سیستمی ، و تاکید بر مکانیزم های تطبیقی و تکامل همزمان اشاره نمود. علاوه بر این، در چهارچوب روایت گری صورت گرفته نسبت به " مساله دانشی "، چشم انداز سیستمی با تعریف یک بُعد فرا شناختی نسبت به منطق اساسی حاکم بر استنتاج، استراتژی و عملکرد همراه می‌باشد.در غیاب مبانی پایدار کننده شناختی، باورها با تمایلات وابسته به بستر و مسیر جایگزین می‌شوند، همین تمایلات به منزله محرک‌های رفتاری تلقی می‌شوند. ساختارها، سیستم‌های جزئی و روابط تشکیل شده در گذر زمان ، مبنای تطبیق پذیری (سازگاری) در حین مواجهه با شرایط اختلال آمیز را فراهم می‌سازند. حتی در مواقعی که بُعد شناخت مورد رسیدگی دقیق‌تر قرار می‌گیرد، این زیرلایه تحلیلی هستی شناسانه مسیرهای سیستمی در دسترس و توانایی پاسخگویی را دچار محدودیت می‌کند. بدین ترتیب عامل اصلی تحریک عملکردی چیزی نیست جز " باور یا همان دانش فردی "

3-2 : محدودیت‌های معرفت شناختی

دومین بُعد روایت گری مساله دانشی به اکتشاف موانع معرفت شناختی پیش روی تحلیل گر برمی گردد. این موانع عمدتاً از ماهیتی اطلاعات محور برخوردار هستند. در این قسمت به آن دسته از پدیده‌هایی می‌پردازیم که می‌بایست در خلال فرمول بندی استراتژی امنیت مجازی در کانون توجه قرار بگیرند. این پدیده‌ها مانع از بکارگیری قواعد تحلیلی حاکم بر رویه‌های استنتاجی می‌شوند.

3-2-1 : تطبیق تضاد گونه و عدم تقارن

یک نقطه شروع بالقوه در تحلیل عدم قطعیت معرفت شناختی حاکم بر استراتژی امنیت مجازی چیزی نیست جز عدم تقارن اطلاعاتی بین مهاجم و مدافع. علیرغم اینکه روابط دینامیک کلان تضادگونه حاکم بر این رابطه به منزله  زیربنای تمامی استراتژی‌های رقابتی قابل تعریف تلقی می‌شود، اما تردیدی نیست که نقش بستری (محیطی) مؤلفه اطلاعاتی کاملاً متمایز و منحصر به فرد است. در حقیقت اکثر تخطی‌ها (تجاوز به حریم امنیت مجازی) با تکیه بر عدم تعادل اطلاعاتی به وقوع می‌پیوندند. مهاجمان درصدد این هستند که به اطلاعات کاربردی راجع به نقطه ضعف‌های بالقوه و تمایلات قربانی دست یافته و از آن‌ها به نفع خود سود ببرند. این در حالیست که در اقدامات دفاعی معمولاً سعی بر این است که هر گونه تهدید بالقوه و محتمل ، به شکلی صحیح و درست در دست پیش بینی قرار بگیرد. با توجه به اینکه عوامل خرابکار از توانایی تأیید تجربی فرضیات و تمرکز کامل روی یافتن یک بُردار حمله به حد کافی سازگار با شرایط محیطی برخوردارند، بر شدت این عدم تقارن اطلاعاتی افزوده می‌شود. از سوی دیگر، سازمان‌ها به عنوان هدف حمله ، تمرکز اصلی خود را روی ارزش آفرینی بازاری و حداکثرسازی این ارزش قرار داده‌اند . بدین ترتیب ضروریست تا تمرکز اقدامات دفاعی آن‌ها حول محور متناسب سازی اقدامات دفاعی و مقیاس فرضی/ ادراکی از تهدیدهای پیش رو قرار بگیرد. نکته بعدی اینکه از نقطه نظر مهاجمان، هزینه حملات ناموفق غالباً در سطح پایینی قرار می‌گیرد. این در حالیست که اقدامات دفاعی ناموفق قطعاً تأثیر چشمگیری را روی پایداری عملیاتی ماهیت تحت تهاجم بجا خواهد گذاشت. اهداف دو طرف هم از یک عدم تقارن مضاعف رنج می‌برند.یک مدافع موفق باید از سازمان در برابر تمامی تلاش‌های قابل ملاحظه برای نفوذ به سیستم حفاظت نماید، این در حالیست که یک مهاجم موفق صرفاً یک نفوذ موفقیت آمیز را به اجرا بگذارد. یک روند چشمگیر و قابل اشاره در رابطه با این عدم تقارن چیزی نیست جز افزایش درجه پیچیدگی مدل‌های عملیاتی جرائم مجازی . در این مدل‌ها ، سیستم‌های تخصصی و ابزارهای توزیع ریسک به صورت فزاینده‌ای مورد استفاده قرار می‌گیرند تا چیزی تحت عنوان اکوسیستم‌های امنیت مجازی (کرامر امبولا و همکاران، 2013)، یا اقتصاد زیرزمینی (توماس و همکاران، 2015) پدید بیاید.

3-2-2 : محدودیت‌های اشتراک اطلاعات و عدم تقارن‌های اطلاعات تغییرات مختص به هر خوشه سازمانی و وابستگی به نهادهای ثالث

اشتراک اطلاعات یکی از موثرترین و متداول‌ترین مکانیزم هاییست که معضل عدم تقارن اطلاعات بین مهاجم- مدافع توصیف شده در بخش قبلی را به حداقل می‌رساند (گالور و گوس، 2005).به عنوان یک قاعده کُلی، اشتراک اطلاعات به عنوان یک روش پایه‌ای برای اجرای طیف گسترده‌ای از سیاست‌های ابتکاری و استراتژی‌های ملی امنیت مجازی بکار می‌رود (به عنوان مثال استراتژی امنیت مجازی انگلیس، دولت انگلیس سال‌های 2009-2011، استراتژی امنیت مجازی اتحادیه اروپا، کمیسیون اروپا، 2013 EO13691، کاخ سفید 2015). لازم بذکر است که علیرغم کلیه تلاش‌های صورت گرفته توسط سیاست گذاران، اشتراک مؤثر اطلاعات کماکان در معرض محدودیت‌های نشات گرفته از بخش‌های سازمانی مختلف قرار می‌گیرد. اشتراک گذاری مؤثر حداقل تا اندازه‌ای بدلیل تضاد حاکمه بین کارایی بالقوه و حساسیت نسبت به محتوی به اشتراک گذاشته شده با مقاومت‌هایی روبرو می‌شود. چنین پدیده‌ای به هیچ عنوان بدیع و ناشناخته نیست. زیو (1993) بر این موضوع تاکید داشته است که بدون وجود قابلیتی مبنی بر مجبور کردن دست اندرکاران برای بیان حقیقت، حاضران در پروسه اشتراک اطلاعات ، تحت شرایط انحصار گرایانه، از این انگیزه برخوردارند که دیدگاه‌ها و نقاط قوت خود را به شکل ناصحیحی به سایرین نمایش بدهند. دینامیک بازاری پدید آمده،  تأمین کنندگان ثالث را در جایگاه مالکان کلیدی اطلاعات ادغامی قرار داده است. از سوی دیگر، همین شرایط زمینه را برای ناهماهنگی هر چه بیشتر بین انگیزه‌های به اشتراک گذاری اطلاعات مساعد می‌سازد . در بسیاری از مواقع ماهیت تلاش‌های صورت گرفته ، به اشتباه و با توجه به سهولت روایت گری استراتژیک به حاشیه رانده می‌شوند (گرینبرگ، 2012). ضمناً، با توجه به وابستگی‌های محیطی حاکم بر ماهیت سوانح مجازی در سطحی فراتر از لایه فناورانه، و دشواری‌های تدوین روایت‌های علّی پیچیده (ناکارآمدی تشخیصی ، اوزبورن، 2015، ویژگی تهاجمی، رید و بوجانان، 2014)، ارزش خارجی سوانح خارج از مرزهای سازمان تغییرات قابل ملاحظه‌ای را به خود خواهد دید.

ثبت سفارش ترجمه تخصصی مدیریت استراتژیک

ثبت سفارش ترجمه تخصصی مدیریت استراتژیک

ثبت سفارش ترجمه تخصصی مدیریت استراتژیک

 

انگیزه‌های ناهماهنگ انکار استراتژیک، سوگیری‌ها و عقلانیت فرضی

در چهارچوب امنیت مجازی، ناهماهنگی انگیزه‌ای در سطوح مختلفی بوقوع می‌پیوندد. بدین ترتیب اعتماد بین طرفین خدشه دار می‌شود و پدید آمدن انحرافات نسبت به رفتارها و نتایج مورد انتظار دور از ذهن نخواهد بود. ناهماهنگی در انگیزه‌ها منجر به پدید آمدن شکاف‌هایی بین شیوه‌های نمایش دهی مختلفی می‌شود که به عنوان ورودی‌های توسعه استراتژی و پدید آمدن رفتار واقعی عوامل سازمانی کاربرد دارند. به بیان دقیق‌تر ، مور (2010) وجود رابطه‌ای معتبر بین ناکامی سیستم اطلاعات و تخصیص ناصحیح مسئولیت‌ها به عوامل مسئول در قبال اقدامات دفاعی را پیشنهاد داده است. انگیزه‌های ناهماهنگ احتمالاً در سطح جنبه‌های دووجهی از امنیت مجازی، همچون حالت تعادلی بین دسترسی پذیری/ بازدهی و امنیت پدید می‌آیند. مطالعات رفتاری نشان داده‌اند که افراد عمدتاً از رویکردهایی حمایت کرده که با توجه به اولویت‌های عملکردی آن‌ها مورد بهینه سازی قرار گرفته‌اند، این شرایط در اکثر مواقع سطح امنیت سازمانی را کاهش می‌دهند (کرامر و همکاران، 2009، پفلگر و کاپوتو، 2012). تردیدی باقی نمی‌ماند که اثربخشی سیاست‌های امنیتی به شناسایی ، و اجتناب از شکل گیری انحرافات فرایندی خارج از قلمروی دفاعی- امنیتی منتخب بستگی دارد. بدون آگاهی از باورها و اقدامات واقعی منتهی به پدید آمدن این انحرافات، فرمول بندی‌های استراتژی بعدی قطعاً با روی آوردن به تفسیر ناصحیحی از مساله پیش رو همراه می‌شوند.

تمامی بحث‌های صورت گرفته منجر به موشکافی و محرز ساختن ماهیت یکی از محدودیت‌های شناخته شده مدل‌های ریسک و فناوری‌های عقلانیت در حالت کُلی ، یعنی انحراف رفتاری از نمایش قاعده محور رفتار و استدلال منطقی همراه می‌شود (مارچ، 2006، پفلگر و کاپوتو، 2012). استنتاج راجع به رفتار سیستم‌ها و عوامل باید بر مبنای نمایشی از اقدامات و نتایج بالقوه صورت بگیرد. توجه داشته باشید که تمایز بین مدل‌های عقلانیت مورد انتظار و تمایلات رفتاری واقعی ، در گذر زمان ، با تشکیل انبوهی از جریان‌های مطالعاتی و حوزه‌های علمی مستقلی همچون اقتصاد رفتاری همراه می‌شود. هدف این شاخه‌های علمی و جریان‌های مطالعاتی درک و بهره برداری از قواعد حاکم بر بی نظمی‌هاست (تورسکی و کانمن، 1974، کانمن و فردریک، 2002، اسلویک و همکاران، 2005).علیرغم اینکه رابطه تمایلات شناختی گسترده و مکانیزم های استنتاجی با مفهوم "بی نظمی/ بی قاعده بودن" ، بر اساس اصول نشات گرفته از منطق سنتی زیر سؤال رفته است (گیگرنزر ، 1996) ، اما نقش این روابط در تصمیم گیری‌های دردسرساز ، از جمله مسائل امنیت مجازی انکار ناپذیر است (فلیگر و کاپوتو، 2012). تحت این شرایط ، لازم است در استراتژی پردازی دانش محور از امنیت مجازی، به نقش ابزارهای کالیبره کننده فرضیات محلی راجع به رفتار واقعی، و انعکاسی عوامل مرتبط توجه بشود. رویکردهای مبتنی بر نظریه بازی برای این مهم پیشنهاد شده‌اند چرا که در زمره ابزارهای اساسی برای درک رفتار تهدیدآمیز قرار می‌گیرند (بئر و همکاران، 2008). در عین حال، ماهیت شهودی آن‌ها بگونه ایست که ضرورت توجه به مساله عقلانیت زیستی به عنوان یکی از پیش شرط‌های مطلوبیت کاربردی را در کانون توجه قرار می‌دهد.

 3-2- 4: قابلیت‌های محدود و آگاهی موقعیتی

آخرین مانع کلیدی در پروسه توسعه دانش ، در خلال فرمول بندی استراتژی امنیت مجازی چیزی نیست جز محدویت های ناشی شده از قابلیت‌های محدودیت‌های محلی و آگاهی موقعیتی منعکس شده توسط سازمان‌های مستقل. توصیف این عامل در سطح انتزاعی بسیار بالا با دشواری‌های خاص خود همراست . علت این است که تعمیم دهی این تحلیل‌ها صرفاً با ایجاد بینش محدودی نسبت به شرایط سازمانی/ کاربردی خاصی همراه می‌شود. از سوی دیگر، مطابق تعریف فرانک و برینیلسن (2014)، قابلیت‌ها و آگاهی موقعیتی مجازی یکی از اساسی‌ترین موضوعاتیست که بر موقعیت استراتژیک سازمان، مقاومت مجازی و قابلیت واکنش دهی نسبت به پویایی‌های محیطی تاثیرگذار است. هر دو بُعد شناختی و فنی آگاهی موقعیتی مجازی یک سازمان بر پایه" مجموعه مهارت‌های اختصاصی" در دست تعریف قرار می‌گیرند. شاخص‌های تخمینی از دسترسی پذیری کُلی به این مجموعه مهارت‌ها، از جمله پویایی‌های بازار کار برای عهده دار شدن وظایف مرتبط با IS یا امنیت مجازی ، نشان دهنده رشد منطقی و سریع علاقه و توجه شرکت‌ها به این قلمرو هستند. توجه داشته باشید که علیرغم تلاش‌های متمرکز صورت گرفته برای افزایش صحیح میزان تخصص عرضه شده به بازار، برخی موانع از پیشرفت هرچه بیشتر این حوزه جلوگیری به عمل می‌آورند. از جمله مهم‌ترین این مشکلات باید به فقدان بدنه دانشی مشترک و متمرکز در قلمروی امنیت مجازی ، ملزومات در حال تحول و وابسته به محیط از نقش‌های سازمانی ، و تاکید بر تجربه و عوامل اجتماعی و ارجحیت دهی به آن‌ها نسبت به مهارت‌های فنی آموزشی و جذب کارکنان با مدارک تحصیلی معتبر اشاره نمود (ریس ، استال، 2015).

در سلسله مباحث صورت گرفته، به موضوع عدم قطعیت در قلمروی امنیت مجازی و مدیریت آن هم پرداخته‌ایم. باور ما این است که امنیت مجازی یک مفهوم چندسطحی (لانه مانند، نهفته) است که در معرض نوع فرا نمایشی از دانش سازمانی قرار می‌گیرد. این نوع دانش حول محور بی اطلاعی راجع به امنیت مجازی، در چهارچوب مرزهای سازمانی تعریف شده است. باور ما این است که هرچند این قبیل فرضیات برای تشخیص جایگاه و موقعیت عدم قطعیت ضروری هستند ، اما قطعاً به کالیبره سازی مستمری نیاز خواهند داشت . این کالیبره سازی امکان توصیف تعاملات حاکمه بین پویایی‌های غیرخطی محیطی و گشتاور عملیاتی سازمانی را فراهم می‌سازد. فرضیات غلط هم هزینه زیادی را به هیئت مدیره تحمیل کرده و هم تا حدود زیادی از نقطه نظر آن‌ها مخفی می‌مانند. به صورت خاص باید به مواردی اشاره نمود که یک روایت منطقی/ مورد انتظار در دست پیش بینی باشد. به همین علت است که اتخاذ یک رویکرد معرفت شناختی و تطبیقی، نسبت به مدیریت امنیت مجازی ضروری و حتمی خواهد بود.

همچنین ما این دیدگاه را مطرح نموده‌ایم که همانند نقطه ضعف‌های مجازی (آسیب پذیری های مجازی)، دانش سازمانی هم یک پدیده مبرم ، در حال توسعه و نیازمند رسیدگیست. نمی‌توان دانش سازمانی مرتبط با مسائل امنیت مجازی را به منزله مجموعه باورها و دانش‌های تمامی عوامل درون سازمانی تلقی نمود، بلکه در واقعیت دانش سازمانی به منزله تابعی از تعامل تعدیل شده بر اساس ساختار بین عوامل، باورها و محیط تلقی می‌شود. این دانش به منزله منشأ تطبیق/ کالیبره سازی رفتارهای آتی تصور خواهد شد.

نکته پایانی ما این است که استراتژی مدیریت امنیت مجازی ، مستلزم فرمول بندی صحیح و معتبر و اعمال تنظیمات/ اصلاحات پیوسته است. بدین ترتیب امکان فراهم شدن نتایج از منظر محیطی کارآمد و معتبر فراهم خواهد شد. دیدگاه محوری مطرح شده در این مقاله این است که سازمان‌ها برای دسترسی به این قبیل نتایج، لازم است به توانایی غلبه بر طیفی از ابهامات هستی شناسانه و محدودیت‌های معرفت شناختی مجهز باشند. این ابهامات و محدودیت‌ها تحت تأثیر ماهیت غیرخطی، ویژگی‌های شناختی/ عامل، سازه‌های اجتماعی ، رفتار سازمانی و خصیصه‌های فناورانه پدید می‌آیند. متجلی شدن نسبی این محدودیت‌ها احتمالاً در سطح محلی، مختص به سازمان و در ارتباطی تنگاتنگ با مبنای سرمایه فکری سازمان پدید می‌آید، این در حالیست که ماهیت طبیعی آن‌ها منعکس کننده ویژگی‌هایی عمومی و غیراختصاصی هستند. نکته بعدی اینکه با توجه به ادغام پذیری و نهفته شدن هرچه بیشتر مسائل امنیت مجازی در ساختارهای اجتماعی بنیادین، قطعاً ضرورت تکاملی معناداری برای اتخاذ رویکردهای پدیده محور (نسبت به امنیت مجازی سازمانی)، جهت درک بهتر ، و مشارکت در پیشگیری از رفتارهای اختلال آمیز و تهدیدهای بالقوه پدید خواهد آمد.ما بر این باوریم که وجود یک تفسیر به اشتراک گذاشته شده از دانش ، برای دستیابی به پیوستگی چندوجهی مورد نیاز، در خلال پشتیبانی از تلاش‌های صورت گرفته در قلمروی امنیت مجازی سازمانی امری ضروری و حتمی می‌باشد.

دستاوردهای تحلیلی این مقاله چیزی فرای اشاره به ادعای بصورت بالقوه تکراری (اضافی) مبنی بر حائز اهمیت بودن دانش و به طبع سرمایه فکری برای فرمول بندی استراتژی را شامل می‌شود. ما درصدد معرفی یک تفسیر مفهومی مبتنی بر شرایط/ بستر تحلیلی مربوطه هستیم که "مساله دانشی" خاص نشات گرفته از امنیت مجازی را به صورت عینی و محوری در دست تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد.بدین ترتیب فرصت‌های متعددی برای مطالعات تجربی و مفهومی بیشتر در آینده نزدیک فراهم می‌شوند ، هدف بالقوه این مطالعات بررسی و مکاشفه راجع به دستاوردهای عملیاتی اتخاذ نگرش دانش محور (مساله دانشی) خواهد بود. چشم انداز ما ضمن تاکید بر اتخاذ نگرش محلی و سازگار با شرایط جانبی ، برای مطالعات موردی مقایسه‌ای یا اکتشافی مثمرثمر واقع می‌شود. نکته دیگر اینکه بررسی سه مؤلفه اساسی استدلالات صورت گرفته در قلمروی مساله دانشی ، از منظر انتقادی و کاربردی ضروری تلقی می‌شود. نکته پایانی اینکه دستاوردهای تجویزی و پتانسیل مساله دانشی باید از نقطه نظر سازه‌ها / رویکردهای غالب، از جمله ریسک مجازی و مدیریت تاب آوری (مقاومت در برابر تهدید) مورد بررسی و اکتشاف هرچه بیشتر قرار بگیرد.

هنگامی که به امنیت مجازی به چشم یک مساله سازمانی نگریسته می‌شود، تردیدی باقی نمی‌ماند که آثار جانبی و خارج از محدوده متعددی را برای افراد، و جامعه در مقیاس وسیع بدنبال خواهد داشت. ما به تصویری واقع بینانه و جامع از محدودیت‌های تطبیقی پیش روی سازمان‌ها نیاز داریم، تا بتوانیم از آن‌ها در خلال تلاش‌های صورت گرفته بخوبی پشتیبانی بکنیم. انتظارات حاکم بر وجود سرمایه گذاری‌های امنیتی منطقی از جانب سازمان‌ها و بازدهی اقدامات مربوطه ، یک توانایی محلی سازی شده برای برقراری استنتاجات کافی ،در بستر استراتژیک مربوطه را به ارمغان خواهد آورد. محدوده‌ی محلی" ابهامات ناشناخته " و  مدل‌های نمایشی ناصحیح حاکم بر استنتاج در زمره موانع اصلی اتخاذ معیارهای دفاعی مناسب و سازگار با محیط تحلیلی قرار می‌گیرند. این موانع آثار نامطلوبی را روی سازمان‌ها و ذی نفعانشان به جا می‌گذارند. بنابراین واضح است که فرای مشوق‌ها و جریمه‌ها ، پشتیبانی و توسعه ابزارهای سازمانی برای مقابله با مساله دانشی ، یک ضرورت اجتماعی را بدنبال خواهد داشت.

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی